امروز خوبم!
دیشب شب قشنگی بود!
اتاق ۱۰۱ رو ترکوندیم!
از خنده مرده بودم!
مونا و رویا و سونیا به هم میفتن دیوونه میکنن آدمو!بعدشم کیک تولد و ...
وسط داد و فریاد یهو مونا همه رو میشوند که بیاین واستون روضه بخونم! باز وسطش گیتارو ور میداشت و یه چرت دیگه میگفت!
آخر شب هم یک آهنگ از "ماهان بهرام خان" -که تازه فهمیدم واسه سه تا از دوستاش که تو دریا جلوی چشمش غرق شدن خونده- و کلی گریه نیمه شبی!
پ.ن.۱. دیشب یه ترس عجیب از آینده فکرمو گرفته بود! میترسم از این که هیشکی نتونه اونی که هست رو درک کنه!
پ.ن.۲. و ان یکاد الذین...
پ.ن.۳. حدود یه ساعت وقتم صرف شد واسه ساختن وبلاگ برای اون دوستی که تو پست قبل گفتم!
پ.ن.۴. حافظ دیشب خیلی خوب آرومم کرد! مرسی محمد شیرازی!
پ.ن.۵. همونی میمونم که بودم! تصمیمم همینه! با یه سری اصلاحات ریز! همون "سیمین" همیشگی!
۸۷/۱۲/۱۱