بارون یکریز...
آتیش داغ...
کنار آب...
رقص دور آتیش با آهنگ محلی...
پریدن از صف آتیشا به امید گرفتن سرخی...
عاشق این رسمام! خدایا ممنون!
پ.ن.۱. از صبح خونه تکونی داشتیم! آخه یه دختر خونه ی باباش چقدر باید کار کنه مگه؟
پ.ن.۲. امشب "عروس بینون" دعوت بودیم! مدل جدیده دیگه! پسرو داماد میکنن بعد میگن "ساعت ۵ الی ۶ بیاین با عروسمون آشنا شین!"
عجب عروسی بود! همسن من!
پ.ن.۳. هیچ چهارشنبه سوری مثل اون سالی نیست که باغ آقای جلیلی بودیم! یا عید ۲ سال پیش کنار "آب حمید آباد"!(!)
پ.ن.۴. و ان یکاد الذین...
پ.ن.
۸۷/۱۲/۲۷