~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
چند روزه که به شدت از کارا و رفتارم انتقاد میشه! همونیم که بودم ولی نمیدونم چرا جدیدا هیچ چیز براشون قابل تحمل نیست... شوخی هام...مدل لباس پوشیدنم (مخصوصا اونی که خودشون تایید کرده بودن)... حرفام... دوستی هام... اعتماد به نفسم (یا شاید غرورم)... نمیتونم اونی باشم که همه میخوان! تا یه حدی باهاشون پیش میرم ولی تحمل ندارم که همیشه همه ی انتقادارو از همه ی کارام بشنوم! یه راه حل اساسی میخواد...   پ.ن.۱. "اخراجی های۲" محشر بود...تمام ۲ ساعت فیلمو یکسره گریه کردم...مخصوصا سکانس آخر... شعر "ای ایران" تو اردوگاه... پ.ن.۲. هدیه ی "فرهنگ و زندگی"، "رساله ی حقوق" بود... محشره! پ.ن.۳. نگرانم براشون... از اینکه به زندگی مشترک آینده شون به دید تقابل همیشگی زن و مرد، مونث و مذکر نگاه میکنن! بحثایی که مال قرن ۱۷ بود!!شاید من زیادی دلسوز آینده مم! شاید هر کدوم داریم از یه طرف بوم میفتیم! پ.ن.۴. جلو سازمان مرکزی...یک مرد زنشو کتک زد! جلو چشم دوتا پسر کوچیکش... سمانه گریه کرد... و من نگام دنبال اون دو تا بود...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۲/۰۳
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی