ساعت ۱۱ شب...
۴ رکعت نماز عشا... الله اکبر
بسم الله حالتو میگیرم... چی فکر کردی با خودت؟...
اهدنا الصراة یادم باشه یه اس ام اس بهش بزنم... راستی چرا خبری ازش نیست؟
الله اکبر
سبحان ربی ولی خدا وکیلی عجب لباس نازی پوشیده بود اون شب... با اینکه اصلا ازش خوشم نمیاد...
به حول الله و چرا سینما نرفتم؟ یادم باشه فردا... نه فردا جایی دعوتیم... پس فردا
بسم الله ساجده هم الکی الکی رفت سبلان! خوش به حالش...
الحمد لله... اشهد ان یادم رفت عکس بگیرم واسه گواهینامه... کلی کار دارم فردا!
السلام علیک ولی برای رفتارش هیچ توجیهی نداره! باید احترامو نگه داشت!
السلام علینا و علی عباد الله الصالحین
السلام علیکم آخیش... برم سریع اینترنت ببینم کلوب چه خبره!
مدل نماز خوندن! گند زدم به هرچی عبادته! قبلا یادمه بهتر بودم... شبایی که فقط گریه میکردم و باهاش حرف میزدم! نمیدونم چه اتفاقی افتاده... یعنی میدونم... اما...
پ.ن.۱. طی یک عمل فوق السریع (سریع السیر) رفتیم حصار... بد نبود... واسه عوض شدن اب و هوا لازم بود!
پ.ن.۲. چقدر یه آدم میتونه خودخواه باشه...
پ.ن.۳. چقدر یه آدم میتونه مغرور باشه...
پ.ن.۴. چقدر یه آدم میتونه خودخواه و مغرور باشه...
پ.ن.۵. دعا...دعا... واسه خاله ی یکی یه دونه!
پ.ن.۶. و ان یکاد الذین...
۸۸/۰۵/۱۶