افطاری دیشب خونه ی ما کلی خوش گذشت... آخر شب اتاق من شده بود میدون جنگ... پازل ۱۰۰۰ قطعه مو از زیر فرش تیکه کرده بودن! شاهین بیچاره گردنش شکافته!
ولی خب... می ارزید!
امشب هم خونه ی ستایش اینا بودیم...
حس توضیح ندارم فقط بگم که هیچ وقت اونا خودشونو به عنوان شخص سوم نگاه نمیکنن! دلیل تمام بحثای این چند شب همین بود!
۸۸/۰۶/۲۷