عالییییییییی بود...
ساعت ۵ و نیم... غروب آفتاب و اذان مغرب...
یک جمع دوستانه و صمیمی... کیک باب اسفنجی و ساندویچ دست ساز... کادو های خوشگل و دوستام که همه جمع بودن...
۱۹ تا شمع رنگارنگ و کوچولو که همه شون با هم خاموش شدن و این یعنی به آرزویی که کردم میرسم...
و این یعنی ۱۹ سال تموم شد و فقط یک سال از دهه ی دوم زندگیم مونده...
و این یعنی من +۱۸ هستم و این یعنی شروع یک زندگی مستقل تر...
این یعنی "سیمین خانوم" بزرگ شدی...
یعنی یه کاری کن همه بفهمن که دیگه ۱۸ سالت نیست... که یه سال اضافه تر شده (حتی اگه به فاصله ی یک روز)
پ.ن.۱. برات آرزوی موفقیت دارم... هر جا که هستی... هیچ وقت تسلیم نشو و همیشه پاک بمون...
پ.ن.۲. من چقدر خوشبختم... همه چیز آرومه!
۸۸/۰۸/۲۱