ق.ن.۱. به نظر می رسد هماهنگ شدن با این وضعیت موجود بهتر از تغییر آن باشد. چون معلوم نیست اگر این شرایط تغییر کند چه پیش خواهد آمد. سری را که درد نمی کند دستمال نمی بندند...
همه چیز داره روبه راه میشه...
دارم یاد میگیرم که محدودیت هایی درست کنم...
دیروز طوری حرفا و کلمات از دهنم میومدن بیرون که بعدا خودم تعجب کردم... که من وقتی میتونم اینقدر جدی باشم و همه چیز رو به طور قاطع روشن کنم چرا باید طوری باشم که بعدها بعضی ها انتقادشو بهم بکنن؟!
خلاصه که دیگه دارم یه چیزایی یاد میگیرم... نرم و منعطف بودن در کنار اقتدار... ۲ تاشو داشتم اما الان در کنار هم!
امتحان بیو شیمی عالی گذشت... حفظ کردن ساختار ۲۰ تا اسید آمینه و شکایت به خدا که چرا به "گلایسین" و "آلانین" و خیلی پیچیده تر بخواد بشه "سرین" قناعت نکرده و چیزی مثل "تریپتوفان" و "هیستیدین" رو هم گذاشته تو پروتئینا!
یا مثلا اسفنج به این فسقلی ای چرا باید فقط تو ساختار بدنه ش n نوع سلول داشته باشه؟
پ.ن.۱. بهترین روز تاریخ علم آموزی... فردا... تشریح ماهی کپور... تصورش هم سخته... من که حتی تن ماهی به زور میخورم باید یه ماهی کپور دستم بگیرم و ببینم شعاع های باله ش سخته یا نرم... فلساش دایره ای ن؟ ردیف دندونای حلقیش از سیستم ۱.۱.۳.۳.۱.۱ پیروی میکنه یا نه!؟!
پ.ن.۲. آرش قربانی... یه پسر کوتاه قد و ساکت... مهندسی کامپیوتر... یه کت سبز پسته ای و کیف چرم قهوه ای... خدایش بیامرزد! تاثیر بدی داشت مرگش با اینکه حتی یه بار هم حرف نزده بودیم! و اصلا نمیدونست من وجود دارم!
پ.ن.۳. و ان یکاد الذین کفروا...
۸۸/۰۸/۲۶