جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم لستر هم با زرنگی آرزو کرد دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد بعد با هر کدام از این سه آرزو سه آرزوی دیگر آرزو کرد آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی بعد با هر کدام از این دوازده آرزو سه آرزوی دیگر خواست که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا... به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد برای خواستن یه آرزوی دیگر تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به... ۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن جست و خیز کردن و آواز خواندن و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر بیشتر و بیشتر در حالی که دیگران میخندیدند و گریه میکردند عشق می ورزیدند و محبت میکردند لستر وسط آرزوهایش نشست آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا و نشست به شمردنشان تا ...... پیر شد و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند آرزوهایش را شمردند حتی یکی از آنها هم گم نشده بود همشان نو بودند و برق میزدند بفرمائید چند تا بردارید به یاد لستر هم باشید... که در دنیای سیب ها و بوسه ها و کفش ها همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !!
شل سیلور استاین
پ.ن.۱. در دنیای سیب ها و بوسه ها و کفش ها همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !!
پ.ن.۲. نمیدونم تو شعراش چی داره که اینقدر آدمو مجذوب میکنه! که پول بده و کتابای کوچولویی رو بخره که در نگاه اول کتاب کودکان معلوم میشه و توش هزارتا نکته ی قشنگ هست...
پ.ن.۳. امتحان شیمی آلی آزمایشگاه خوب بود... یعنی فکر نمیکنم از این بهتر میتونستم بدم!جزو معدود امتحاناست که همون قدر که خونده بودم جواب دادم!
پ.ن.۴. دیشب لاله هم گفت... همونطور که قبلا الهه گفت...
داد زدن رو بلدم؛ فریاد زدن و توهین کردن رو هم همینطور... ولی چرا همیشه تو این مواقع سکوت میکنم؟ وقتی قطع رابطه جواب نده چی؟ بلاخره یه روز باید دفاعیه مو ارائه بدم یا نه؟ ولی بیخیال... یه روزی پشیمون میشن! روزی که دیگه حاضر نیستم ببینمشون! این یعنی غرور؟
۸۸/۱۰/۰۹