و شاید باید همونی بود که همیشه بود...
من همونم
همونی که بودم...
همونی که ساختم...
هنوز امیدوارم...
هنوز خوشبختم...
هنوز جمله ی اول دفتر خاطراتم اینه: روز خیلی خوبی بود!
پ.ن.۲. امتحان جانور... دست و ا زدن تو صدف و تک سلولی و قورباغه و چهارپا!
یادت باشه که کبوتر کیسه ی صفرا نداره!
گودی فوق شوکی تو نشخوارکننده ها ۲ برابر فوق شوکی ه!
و قورباغه ها هیچوقت معده نداشتن...
پ.ن.۱. دیروز حرفامو باهاش زدم.... گفتم که به خاطر حرفش چقدر غصه خوردم. دلایلشو گفت و منم شنیدم و بعد ازش خواستم که ناراحت نشه اگه سرش داد زدم! گفتم هر دفعه ازت ناراحت میشم باهات دعوا خواهم کرد... چون دلخوری اون لحظه می ارزه به اینکه اعصابت بعدش آروم باشه! اوضاع خوابگاه و دوستام از دیشب صمیمانه شد... فقط با یه حرف... کاش زودتر سکوتو میشکستم!
پ.ن.۳. و ان یکاد الذین کفروا...
۸۸/۱۰/۱۰