چه فکر میکنی؟
جهان چو آبگینهی شکستهای ست
که سرو راست هم درو شکسته مینمایدت
چنان نشسته کوه در کمین درههای این غروب تنگ
که راه بسته مینمایدت...
زمان بیکرانه را
تو با شمار گامِ عمر ما مسنج
به پای او دمیست این درنگ درد و رنج
به سان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند، رونده باش!
امید هیچ معجزی ز مرده نیست.
زنده باش!
۸۸/۱۱/۲۹