~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
دیشب تا ساعت 4 بیدار بودم... بهتره بگم تا 4 صبح اصلا نخوابیدم... صبح ادامه ی عید دیدنی ها بود و بعد از ظهر هم خونه ی عمو... تعداد مهمونیایی که مامان اینا دو نفری دعوتن زیاد شده... من و سعید و سامان و فهیمه و سهیل و بهنام کلا باید این عید رو با هم سر کنیم! شب خوبی بود... البته مجبور شدیم 2 ساعت کامل مسابقات کشتی کج نگاه کنیم!مسابقات جالبین! مخصوصا "جف هاردی" (؟؟؟!!!!) که ترکیب رنگ موهاش واقعا خیره کننده بود! بحث جالبی با بابا و دایی مهدی داشتیم... نتیجه ش راضی کننده بود واسه من... این مدت (مخصوصا دیشب جهنمی) تمام ذهنم مشغول بود... تا حالا ندیده بودم دو نفر بدون هماهنگی دقیقا مثل هم حرف بزنن! هنوز هیچی نمیدووووونم! واقعا جالبه ها... روز بروز دارم چیزی یاد میگیرم و بازم هست مسائل پیش پا افتاده ای که جلوش کم میارم! دمت گرم خدا جوووون! چه فلسفه ای داره این دنیات!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۱/۰۲
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی