آیا سقفی بالای سرت هست؟
نانی برای خوردن
لباسی برای پوشیدن
و ساعتی برای خوابیدن داری؟
-آری
نامی برای خوانده شدن
کتابی برای آموختن
و دانشی برای یاد دادن داری؟
-آری
بدنی سلامت برای برداشتن سبد یک پیر زن.
سخنی برای شاد کردن یک کودک
دهانی برای خندیدن و خنداندن داری؟
-آری
لحظه ای برای حس کردن
قلبی برای دوست داشتن
و خدایی برای پرستیدن داری؟
-آری
پس خوشبختی
بسیار خوشبخت.
پ.ن.۱. م ن ب ع: وبلاگ نازنین
پ.ن.۲. دیشب از خونه عمه من پشت رل نشستم! سامان و مامان که ترجیح دادن پیاده بیان! ()... من گذاشتم دنده عقب و راه افتادم و مستقیم رفتم خیابون اصلی که با فریاد باباجان فهمیدم احتیاج به یه نیش ترمز هم هست گاها ()... خلاصه دنده رو عوض کردیم و راه افتادیم...نمیدونم چرا بابا کلا دستش رو فرمون بود و خم شده بود سمت من!...
خلاصه به سلامت رسیدیم خونه! بابا شب تا دیروقت نخوابید و احتمالا تمام تارهای صوتیش پاره شده بود... رسیدیم خونه و مامان که پیاده اومده بود دم در منتظرمون بود!!!
من ==>
بابا==>
سعید ==>
پ.ن.۳. از دسته گل بزرگی که بعد از مرگم آنرا بر سر قبرم خواهید گذاشت شاخه ای از آن را هم اینک به من هدیه کنید. (شکسپیر)
پ.ن.۴. "وقتی میبینی یک دستت داره خطا میکنه بکنش و بندازش دور... چون با یه دست تو دنیا زندگی کردن بهتر از دو دستی رفتن تو جهنمه" ... انجیل
پ.ن.۵. اگه به چشم تو گاهی کوچیکم و گاهی بزرگ تقصیر من نیست! این تویی که دور و نزدیک میشی! آره!
۸۹/۰۵/۱۳