امروز کاملا معمولی بود!
دیشب با کلی برنامه ریزی خوابیدم و به خاطر یه ساعت خواب بیشتر به هیچ کدوم نرسیدم!
البته تنها کار مفید امروز این بود رفتم خونه عمه فاطمه و دور از چشم مامان کلی سبزی پاک کردیم! آخه من هیچ وقت دستم به کار خونه نمیره وقتی مامان هست!
کتاب "اعماق" بدک نبود! البته حال نکردم تا آخرش بخونم!"حرمسرای سلطان" که تصویری بود از هوس بازی پادشاهان مسلمان که فکر کنم یه ذره به ضرر عرب ها تموم شد.
و "دختر تنها" که یه رمان بود از نوجوونیای یه دختر که اصلا حال و هواش به ماها نمیخورد! هر چی باشه ما کلی محدودیت داریم!نه میشه تو کلوپ شبانه کار کرد...
یا شام با پسرا رفت بیرون... حالا اگه میشد هم فکر کنم بازم بهتر بود نریم! تو اینجور مواقع امل باشی بد نیست!
پ.ن.۱. سعید و سامان و ابوالفضل و آرمان و ایمان رفتن سیرک! احتمالا بهشون خوش گذشته...اینکه بدون شام خوابدن معلوم بود چه خبر بوده!پ.ن.۲. یه ذره طولانی شد...
۸۷/۰۵/۱۹