~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
زنی را می شناسم من،  که شوق بال و پر دارد ولی از بس که پُر شور است،دو صد بیم از سفر دارد زنی را می شناسم من،  که در یک گوشه ی خانه میان شستن و پختن،  درون آشپزخانه  سرود عشق می خواند، نگاهش ساده و تنهاست  صدایش خسته و محزون،  امیدش در ته فرداست  زنی را می شناسم من،  که می گوید پشیمان است  چرا دل را به او بسته،  کجا او لایق آنست؟  زنی هم زیر لب گوید،  گریزانم از این خانه  ولی از خود چنین پرسد                           "چه کس موهای طفلم را،  پس از من می زند شانه؟"  زنی آبستن درد است،  زنی نوزاد غم دارد  زنی می گرید و گوید،  به سینه شیر کم دارد  زنی با تار تنهایی،  لباس تور می بافد  زنی در کنج تاریکی،  نماز نور می خواند  زنی خو کرده با زنجیر             زنی مانوس با زندان                       تمام سهم او اینست:                                                              نگاه سرد زندانبان!  زنی را می شناسم من،  که می میرد ز یک تحقیر  ولی آواز می خواند،  که این است بازی تقدیر  زنی با فقر می سازد،  زنی با اشک می خوابد  زنی با حسرت و حیرت،  گناهش را نمی داند  زنی واریس پایش را،  زنی درد نهانش را  ز مردم می کند مخفی،  که یک باره نگویندش                                                    چه بد بختی ، چه بد بختی!  زنی را می شناسم من،  که شعرش بوی غم دارد  ولی می خندد و گوید،  که دنیا پیچ و خم دارد  زنی را می شناسم من   که هر شب کودکانش را، به شعر و قصه می خواند  اگر چه درد جانکاهی،  درون سینه اش دارد  زنی می ترسد از رفتن، که او شمعی ست در خانه  اگر بیرون رود از در،  چه تاریک است این خانه!  زنی شرمنده از کودک،  کنار سفره ی خالی  که ای طفلم بخواب امشب، بخواب آری و من تکرار خواهم کرد،  سرود لایی لالایی  زنی را می شناسم من،  که رنگ دامنش زرد است  شب و روزش شده گریه،  که او نازای پردرد است!  زنی را می شناسم من  که نای رفتنش رفته،  قدم هایش همه خسته  دلش در زیر پاهایش، زند فریاد که: بسه  زنی را می شناسم من  که با شیطان نفس خود،  هزاران بار جنگیده  و چون فاتح شده آخر،  به بدنامی بد کاران                                                      تمسخر وار خندیده!  زنی آواز می خواند،  زنی خاموش می ماند  زنی حتی شبانگاهان،  میان کوچه می ماند  زنی در کار چون مرد است،  به دستش تاول درد است  ز بس که رنج و غم دارد،فراموشش شده دیگر                                                      جنینی در شکم دارد!  زنی در بستر مرگ است،  زنی نزدیکی مرگ است  سراغش را که می گیرد؟  نمی دانم، نمی دانم  شبی در بستری کوچک،  زنی آهسته می میرد  زنی هم انتقامش را، ز مردی هرزه می گیرد  زنی را می شناسم من...       پ.ن. اولیه:: شعرش طولانیه! میدونم ... اما هرچی تلاش کردم نشد چیزیشو حذف کنم! من همه ی این زنها رو میشناسم... همه شونو! پ.ن.۱. گاهی بعضی اس ام اس ها بد میزنه تو برجک آدم... حتی نمیدونی از کی باید خجالت بکشی... از خودت یا ... این یکیش بود:" پیشاپیش فرارسیدن ماه زولبیا و بامیه، بیخوابی شبانه، بیخوابی شبانه، گرسنگی روزانه، روزشماری ماهانه، پرخوری سحرانه، افطاری شاهانه، و توقع آمرزش سالانه مبارک!" پ.ن.۲. "این یکی از تضادهای زندگی ما است ،که آدم همیشه کار اشتباه را در بهترین زمان ممکن انجام میدهد ."  * امروز یه سری جملات کوتاه از "چارلی چاپلین" رو خوندم! واقعا محشر بود... خواستم یکیشو کپی کنم دیدم بعدی بهتره!!! و همینطور رفتم تا پایین! تو "لینکای روزانه" میذارمش! پ.ن.۳. شعر "زنی را میشناسم من..."  از سیمین بهبهانی محشره! حتما این لینکو امتحان کنین! مطالب جالبی داره که خوندنش خالی از لطف نیست! پ.ن.۴. خیلی اتفاقا که نباید بیفته داره تو این روزا پیش میاد... و نمیدونم چرا همیشه "آقای تنها" باید شاهدش باشه!؟ من کاری نمیکنم... مطمئنم اشکال از ماشین هایی ه که وظیفه ی خودشون میدونن آدمو ساپورت کنن تا دم در... اما وقتی چند روز پشت سر هم اتفاق بیفته و همیشه یک نفر خاص شاهدش باشه یه ذره...  پ.ن.۵. " و الصبح اذا تنفس" ... عاشق سوره ی "تکویر" م... بعضی اوقات نافرم به دل آدم میشینه... "قیامت" هم عالیه! رمضان مبارک! پ.ن.۶. متولدین آبان: آهن در بین متولدین آبان آدم عصبی و بی قرارخیلی کم دیده می شود و این در اثر فلز درونی شخصیت آنهاست ٬ با وجود این آنها خیلی رقیق القلب بوده و نسبت به افراد ناتوان و درمانده خیلی دلسوز هستند. متولدین آبان هرگز هدیه یا محبت کسی را فراموش نمی کنند و فورا در جستجوی جبران آن برمی ایند.از طرف دیگر ظلم و بی عدالتی را نیز فراموش نمی کنند و در مقابل ان واکنش های متفاوتی را از خود بروز می دهند. به خانواده و روابط خانوادگی اهمیت زیادی می دهندو رفتارشان با کودکان ملایم و عطوفت آمیز است... منبع : اینجا
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۵/۲۱
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی