~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
ای مرغ آفتاب! با خود مرا ببر به دیاری که همچو باد، آزاد و شاد پای به هرجا توان نهاد، گنجشک پر شکسته ی باغ محبتم تا کی در این بیابان سر زیر پر نهم؟ با خود مرا ببر به چمنزارهای دور شاید به یک درخت رسم نغمه سر دهم. من بی قرار و تشنه ی پروازم تا خود کجا رسم به هر آوازم... *** اما بگو کجاست؟ آن جا که - زیر بال تو - در عالم وجود یک دم به کام دل اشکی توان فشاند شعری توان سرود؟     پ.ن.۱.اسمشو هر چی میخواین بذارین... کاش میشد هنوز اینجا بنویسم... کاش اجازه میدادین! وقتی شروع کردم کاملا مخفی بودم... پیدا شدنم رو سعید شروع کرد! هنوز یادمه! اون اولا دختر آلبالویی بودم... بعد شدم سیمین... و حالا تمام کسایی که میان کاملا منو میشناسن! یا شایدم تمام کسایی که منو میشناسن میان اینجا (!) فکر نمیکردم برام مشکلی پیش بیاد و به خاطر این بلاگ بخوام جواب پس بدم... بارها تا مرز حذف بلاگ رفتم و هر بار به خاطر یک نفر و به دستور یکی دیگه! اما موندم و نوشتم...نوشتم چون به اشتراک گذاشتن بعضی چیزا کمکم میکرد به حلشون... و شاید گاهی تقسیم خنده ها... الان احساس میکنم یه مدت نباشم اینجا بهتره! اشتباه "فرشتگانی از جنس تیزهوشان" رو تکرار نمیکنم! حذف نمیکنم که یکی بیاد و به اسمش هرچی میخواد بنویسه! و مطمئنم یه روز برمیگردم که ادامه بدم... اما الان نه! حداقل تا وقتی یه ذره افکارم آروم شه و اونقدر فراموش شده باشم که به خاطر وبلاگم و اسمم و نوشته هام برام مشکلی ایجاد نشه! و متاسفم... اول از همه برای خودم که بچه گانه تصمیم گرفتم! و بعد برای تمام کسایی که اومدن اینجا و به بدترین شکل ممکن جبران میکنن! و ممنون از همه تون! از مریم، سوگند، باران، نازنین، فریده، بیتا، مینا، سرور،شادی، زهره،لیلی، سارا، الناز، آقا مجید، اقا دانیال، آقا محسن ، آقا رضا و همه ی دوستانی که همراه بودن و ممنون واسه ی حضورشون که واقعا دلگرمی بود!   پ.ن.۲. بلاخره نوشتم!!! بارها تصمیم گرفتم و منصرف شدم اما... باید دل کندن رو یاد گرفت! پ.ن.۳. بر میگردم! مطمئنم! شاید فردا! شاید همین امشب! شاید...شاید حتی وبلاگ دیگه ای اما امضا محفوظ! پ.ن.۴. دوستان عزیز که ای دی من رو دارن (silversun ) لطفا دیگه بهش پیام ندن چون پاک شد... برای دریافت آی دی جدید برام پیام بذارین! مخصوصا فریده و نازنین! پ.ن.۵. منتظر توضیح خیلیا هستم! پ.ن.۶. شعر از فریدون مشیری! حتما این وبسایت رو ببینین!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۵/۳۰
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی