ما چیستیم؟
جُز مولکولهای فعال ذهن ِ زمین ،
که خاطرات کهکشان ها را
مغشوش می کنیم !
پ.ن.1. بعد 3 روز بیکاری و تنهایی مفرط تو خوابگاه و پناه آوردن به مسنجر و دعا کردن به جون ایرانسل، از جمعه همه چی رسمی شد! غزل و سروین و محدثه هم خونه ای های جدیدن ( با محدثه فقط یه بار سلام کردیم!! با سروین تو اتاق گذران میکنن)... عصر جمعه ی وحشتناکی بود! ادم2 روز زودتر بیاد که همه چیز اماده باشه اما تمام استرس هایی که میشد قبلش سرمون بیاد، دقیقا لحظه ی آخر...
پ.ن.2. دانشگاه خاالی بود از آشناها! به زور چند نفر... من و مریم که تا ترم پیش هر قدم وایمیستادیم واسه سلام و احوالپرسی با دوست و اشنا، مثل غریبه ها تو جمع ورودیا میگشتیم... مریم که یه جا حالشونو گرفت! :پی
پ.ن.3. دقیقا همه چی بر خلاف انتظارم پیش رفت! اوضاع خیلی خیلی عادیه و هیشکی به اتفاقات تابستون اشاره نمیکنه! به طور شگفت انگیزی بدون هماهنگی 3 نفری همه چیو بیخیال شدیم! گاهی آدم واقعا ازینکه پیش بینی ش درست در نمیاد خوشحال میشه...
پ.ن.4. و گاهی چیزیو که حتی فکرشو نمیکردی درست در میاد!امروز صبح تمام ترم 2 اومد جلو چشمم و ترم 3 و عید و تمام اون حرفا و مسائل تولدم... و فکر دیدن اون جمع 2 سال پیش دوباره... البته با یه فرق بزرگ! اینکه من دیگه اون دختر بچه ی سال اولی نیستم!...
پ.ن.5. خطر خوشبختی در این است که آدمی در هنگام خوشبختی هر سرنوشتی را می پذیرد و هرکسی را نیز !
۸۹/۰۷/۰۴