~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
دل من خاموش است. پس صدایی کو؟ تا برقصد در من تا مرا وا رهد از بند خیال. و شود همراهم تا ته جاده ی با هم بودن.***دلم ابریست. کاش می شد از خورشید گفت یا که از لبخندی که نگاه سرد و بی روح مرا برساند به طلوع. این غروبی ابدیست! و حصاریست که من تا همیشه پس آن خواهم ماند. و کسی نیست که حتی قطره ای نور بر سیاهی دلم بنشاند. *** دل من بارانیست. کاش می شد ساعتی با او بود در میان این هیاهو ای کاش اثری از او بود. من به دنبال همان لبخندم و صدایی رقصان. که من اینبار پژواکش را به غنیمت ببرم تا شود فانوس همه تنهایی من. *** من پر از روشنی ام. و صدایی می کند پایکوبان بیدار هر چه شادی و صفا در من بود. *** من پر از پژواکم. *** من پر از او شده ام!     پ.ن.۱. میری تو این سایت! بعد مشخصاتی که میخواد رو وارد میکنی و میزنه که چند روز و چند ساعت و چند دقیقه و چند ثانیه از عمرت میگذره!... داشتم میدیدمش که  محدثه اومد کنارم... ثانیه هارو که همینجوری رد میشدن نشونش دادم و گفتم :" ببین! این عمر منه!" ۱۹ سال؛ ۷۲۷۶ روز ؛ 174630 ساعت ؛ 10477834 دقیقه یا 628670106 ثانیه ... ولی یهو تموم دلت میلرزه و سریع صفحه رو میبندی تا نفهمی چه جوری داره میگذره این ثانیه ها! پ.ن.۲. "هفته ی حج" دیگه چیه؟!!؟! راسته که میگن "روز گفتگوی تمدن ها" از تقویم حذف شد؟!؟ پ.ن.۳. تو کامنتای قبلی گفتم اما خب شاید باید واضح سازی شه! "دوستی" واسه من داشت تبدیل میشد به بردگی... شاید من اینطوری فکر میکنم اما وقتی هرکاری میکردم براشون و همیشه میبخشیدم  و نادیده میگرفتم و نشنیده؛ اسم دیگه ای براش نمیتونم بذارم! منظورم از دوستام همه ی کسانیه که باهاشون ارتباط دارم نه فقط ولی دم یا دوستان نزدیک و صمیمی م! "درج خط قرمز" تو دوستیام فکر کنم تصمیم درستی باشه نه؟! اینو گفتم که دوستان فکر نکنن من تو این مدت فقط دارم با همه دعوا میکنم! :) اتفاقا همه چی خوبه! پ.ن.۴. امروز تمام کامنتای سال ۸۹ رو کپی کردم تو یه فایل! که بخونمشون! و فردا هم کامنتای سال ۸۸! میخوام برم پیش وبلاگ کسایی که قبلا بودن و الان نیستن... ببینم چه خبره! کار جالبیه! یه چیزی تو این مایه ها :"قصه از کجا شروع شد؟!... از چت و لاگ شبونه :-" "  پ.ن.۵. ماری مرسی واسه قالب قشنگی که ساختی اما میخوام عوضش کنم یکی با زمینه ی شادتر بزنم! پ.ن.۶. عااااااشق اون شخصیت پیرمرده هستم تو "قهوه تلخ" ... تو خوابگاه دور خودم میچرخم و داد میزنم :" کیه؟ کیه؟!" پ.ن.۷. شادی... شادی... شادی... اتفاقی که برات افتاد واسه من هم افتاد! و با وجود اینکه من درگیری خاصی نداشتم تمام فکرم و ذهنم مشغول بود و حتی... پستت نگرانم کرد دختر! کاش زووود ببینمت! باید برم نیشابور!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۷/۲۲
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی