~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
من سایه ای از نیمه ی پنهانی خویشم تصویر هزار آینه حیرانی خویشم صد بار پشیمانی و صد مرتبه توبه هر بار پشیمان ز پشیمانی خویشم عالم همه هر چند که زندان من و توست از این همه آزادم و زندانی خویشم فردایی اگر باشد باز از پی امروز شرمنده چو حافظ ز مسلمانی خویشم حافظ مگر از عهده ی وصف تو برآید با حسن تو حیران غزلخوانی خویشم!     پ.ن.۰. قیصر امین پور پ.ن.۱. روزا رو شلوغ و پرکار میگذرونم تا وقتی برای فکر کردن به حاشیه نباشه... از فیس بوک هم ضربه خوردن جالبه... و اینکه کمکت تبدیل شه به یه سوژه ی بزرگ برای یک سوء تفاهم بین المللی... و انسانهای بیکاری که دیگه کارشون از حرف زدن پشت سر مردم گذشته و تمام تلاششونو میکنن که آدم بفهمه... و تمام روزایی رو که میشد به برنامه ریزی واسه هفته ی آینده ش بگذرونه رو اختصاص بده به داغ کردن پشت دستش که  دیگه به کسی کمک نکنه! حتی پیدا کردن یک شماره تلفن! و حس نفرت انگیز اشتباه! پ.ن.۲. غر زدن ممنوع! حالم خوبه و اجازه نمیدم هیشکی خرابش کنه... پس لطفا مواظب باشین! پ.ن.۳. هر شب که اشکام میریزه و با یه دست صورتمو باد میزنم و با یه دست  آروم میزنم رو صورتم که سوزشش بخوابه، با خودم میگم آخه مجبوری مگه؟! ولی چقد سخته مقاومت در مقابل اینکه میدونی چی دردتو آروم میکنه ولی نباید ازش استفاده کنی!... پ.ن.۴. وبلاگ نویسی عالیه وقتی سمت چپ دوستت با شوهرش حرف میزنه و پشت سرت زمزمه ی حرفای یواشکی یکی دیگه با دوست پسرش میاد :دی و چقدر امروز خوووب بود و خوش گذشت! با وجود تمام دردسرایی که داشت!  روزای پرکاری که تمام انرژی آدمو بکشن و اینکه احساس کنی باید استراحت کنی اما وسوسه ی خوندن آرشیو وبلاگت اجازه ی این کارو نمیده... و فکر اون محلول وحشتناک... من عاااااشق این روزای سختم! احساس میکنم موجودم! پ.ن.۵. فول آرشیو "رضا پیشرو"... "چیزی شده" از آرمین... "فریاد" امید...حس آهنگ گوش کردن هم نیست! پ.ن.۶. آدم اعصابش از یکی بهم میریزه و به ۴ نفر دیگه که از بدشانسی همون موقع سر میرسن گیر میده... و جالبه که عذاب وجدانی هم موجود نیست!... و امکان عذر خواهی هم! پ.ن.۷. ۵ روز... پ.ن.۸. چه ویرووووسیه این HBV ... گاهی واقعا درک میکنم که هرچی آدم بیشتر بدونه بیشتر قدرت خدا رو درک میکنه... وقتی ویروس چند میکرونی این همه مکانیزم داره... کاش یه چند واحدی انسان شناسی داشتیم (به هر منظوری میخواین بخونین!)...  پ.ن.9. دلمان تنگ شده بود...و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعو الذکر ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۸/۱۵
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی