~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
هرسال این موقعا که میشه به خودم میگم این دفعه آدم تر از قبل میشم... دیگه اشتباهات تکراری رو انجام نمیدم... قول میدم به خودم که خانوم باشم و کسی که بشه بهش گفت :"مایه ی افتخار"... با خودم میگم این سال دیگه میترکونم...  کاری میکنم که همه حسرت موقعیتمو داشته باشن و بخوان جای من باشن... چند ساله که هر سال این خواسته رو میخوام... و انگار این بشر درست بشو نیست که هر سال امید خوب شدن (یا شاید خوبتر شدن) رو موکول میکنه به روز و دقیقه ی بعد تولدش... همیشه "از فردا"... ولی ناامید نمیشم... بازم میخوام و بازم تلاش میکنم که امسال کمکی باشه به بهتر فکر کردم و تصمیم گرفتن... اینجا مینویسم که هر بار خوندم و دیدم اونی نیستم که قرار بود، خودتلنگری بشود در محضر همایونی... K   اول بهمن 88 نوشتم:" هو معکم این ما کنتم...کاش یه ذره بیشتر تو مغزم فرو میرفت و فقط در حد پست گذاشتن نبود... کاش دیروز تو آکواریوم یادم بود اینو... کاش یادم بودی... کاش دیروز تو خیابون... یا امروز تو اتاق یادت بودم... کاش این آیه بیشتر ازینا روم کار میکرد... کاش انسان نبودم..."  هنوز هم همون آدمم... میخوام که باشی و مثل همیشه وقتی اشتباه میکنم اونقدر بزنی تو سرم که بازم برگردم تو بغلت... که هیچ چیز شیرین تر از آروم شدن با تو نیست!   الهه،زینب، شادی، ندا و ندا، باران، محدثه و محدثه، مطهره، لاله، عطیه، ستاره و ستاره، شهرزاد،سمانه، سحر، شیوا،مونا،سونیا، شادی، سارا، فریده، معصومه، عاطفه، میترا و میترا و میترا، الناز ، ساجده، آزیتا، سمیرا، نگار، فرزانه، بهناز، آیسان، زهرا و زهرا، یگانه، مریم و مریم و مریم و مریم، سوگند، اشا، بیتا و بیتا، ستایش،مینا، سرور، رویا،فائزه و فائزه، مارال،فاطمه و فاطمه، غزل، شکوفه، مروارید،روشنک، مهسا، هلیا، درسا، نازنینٰ،شیما و شیما، غزاله، معصومه، سپیده و سپیده،هستی ، پریچهر ، مهسا، نادیا، کیمیا، نارین، آزاده، شهلا، حدیث، نوشین، سروین , عاطفه , مهدیس و همه ی دوستام!... آخرین باری که اسم خیلیاتونو نوشتم واسه تبریک ولنتاین بود... الان میخوام ازتون معذرت بخوام به خاطر تمام حرفا و شوخیا و غیبت ها و توهین ها و دعواها ... هر چیزی که بود و ناراحت شدین... نمیدونم چند نفرتون میخونین این پست رو اما میخوام بدونین که چقدر برام مهمین... فقط قرار گرفتن من تو جمع بهم موجودیت میده و شما همون جمعین! دوستتون دارم...   پ.ن.۱. ساعت ۱۲ که شد یهو جیغ و دادا شروع شد و ممنون از همه تون که تو اولین دقایق ۲۱م بهم تبریک گفتین! کاش شارژ داشتم جواب میدادم... پ.ن.۲. یهو شروع  کردیم به پریدن و جیغ و داد کردن و بعد آهنگای آروم و آخر سکوت... و هرکی رفت دنبال کار خودش! الان باید افسرده بشم که وارد دهه ی سوم شدم؟! هر وقت اینو میگم احساس میکنم ۳۰ سالم شده... پ.ن.۳. خیلی خودشیفته بازی درآوردم... "ای گل ناز کوچک... تولدت مبارک" تو دهنم افتاده بود...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۸/۲۰
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی