~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
سیبی که در نگاه تو می چرخدآدم را وسوسه می کند بیا از این جهنم فرار کنیم!اندازه ی همین یکی دو سطر فرصت داریماز تیررس نگاه این فرشته ها که دور شویمبهشت که نهنیمکتی را به تو نشان خواهم دادکه مثل یک گناه تازهوسوسه انگیز است باید شتاب کنیماما تو، ... باید مواظب موهایت هم باشیشاخه های این درختان کنار خیابانگیره از موی دختران می ربایندباد هم که نباشدبرای پریشانی این شهرهزار بهانه پیدا می شودحیف است سیب را نچیده بمیریم!   پ.ن.۱. حافظ موسوی عزیز      منبع  پ.ن.۲. رفتیم مرکز توانبخشی باز هم... و باز هم قانون جذب... و باز هم "میدونستم میاین"... و "زینب" که تازه به جمع اضافه شده بود. خوش گذشت با شادی! و باز هم ریسک سوار شدن به اتوبوس هایی که نمیدونیم مسیرشون دقیقا کجاست... و تازه میفهمم که چقدر شهر از اون سمت پیشرفت کرده و بزرگ شده... ولی همچنان suburb محسوب میشه! پ.ن.۳.  کلا همه چی همینطوریه دیگه! همیشه رو اون پاشنه ست که ببنده درا رو... عموما لولا ها رو اینطوری میسازن که همه چی رو به بسته شدن بره... ولی خی ازونجایی که اسم ما رو گذاشتن آدم یعنی یا یه سنگ میذاریم لای چرخ دنیا که درو نبنده، یا اگه باد مخالف شدید بود و بسته شد کلید میسازیم و اگه کلیدش گم شد در میزنیم و همیشه یه دوست هست که در رو رومون باز کنه... اگه دیگه خیلی هم تنها بودیم میزنیم میشکنیمش! کلا کم نمیاریم! حالا دنیا جان تو هی دربندی کن! پ.ن.۴. احساس میکنم یه مشکلی تو نمره هام وجود داره که نمیذاره معدلم الف شه! کسی میدونه جیه؟! ترجیحا ربطش بدین به استادا!  اینطوری دلم خنک میشه! پ.ن.۵. جدیدا خیلی خیلی رک شدم... بودم اما الان دیگه حوصله ی مراعات ندارم! درسته که همیشه نمیشه اول حرفی زد و بعد با عذر خواهی جمعش کرد ولی به طور کاملا خوشبختانه ای تو اکثر موارد حق میره سمت من! اینکه از حرف امروزت خوشم نیومد و کلی برات نطق کردم و تهش فقط گفتی :"مرسی! سیلی خوبی بود!" و من نه گذاشتم و نه برداشتم و اضافه کردم :" سیلی نه! اگه جلو دستم بودی میزدم تو دهنت"... راست میگفتی! دوستی مثل یه درخته! لازم نیست تبر بزنی قطع شه... اما میتونی هرسش کنی و با چیدن شاخ و برگاش بهش جهت بدی... گاهی با صفاتی که "خوب"  محسوب نمیشن اما نجات بخشن حال میکنم! پ.ن.۶.  به قول سعید: فقط برم مکه !! یه دلبری بشم براش از اون دلبرا !!! لحظه شماری میکنیییییییم !! و باز هم به قول سعید: خدا کند که بیایی یا نیایی ؟ لووووس ... بیا دیگه !! پ.ن.۷. تو مسیر خیابون امام میرم ... از لاله شیوا صدای کلاغا بلند میشه... ۱۰۰ تا... ۱۰۰۰ تا کلاغ! آسمون یه دست شد! صداشون میاد. خیلی وقت بود نشنیده بودم صدای کلاغو! خنده داره! تا باغ ملی سربالا راه رفتم! چقدر زیاد بودن! آدم دوست داشت بشینه رو نیمکتای امین اسلامی و فقط نگاهشون کنه! کلاغ شومه نه؟! پ.ن.۸. و ان یکاد الذین کفروا...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۱/۰۷
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی