از تو که حرف میزنمهمه فعلهایم ماضیاند حتی ماضی بعید ماضی خیلی خیلی بعید کمی نزدیکتر بنشیندلم برای یک حال ساده تنگ شده است
پ.ن.۱. درسته داریوش گوش نمیدم هیچوقت... ولی این آهنگو تازه شنیدم و اعتراف میکنم داریوش هم خواننده ی خوبیه! هرچند مدتیست به ستار علاقه مند شده بودیم! نمیخوام آهنگ غمگین باشه رو وبلاگ ولی خب خداییش این آهنگ حرف نداره!
پ.ن.۲. روز خیلی مهیجی بود... برگشتن دوباره به همون فضا و جو سنگینش که هنوز که هنوزه میرم اونجا کلا ساکت میشم! مثل اینکه هنوز ترس از کم شدن نمره انضباط هست و هنوز دیدن مدیر و صحبت باهاش تمام بدنمو میلرزونه... صدای "خانوما سر صف" اصلا حس خوبی به آدم نمیداد ولی تنها تفاوتش این بود که این بار ما رو به جایگاه نبودیم! و کاش میشد همونجا گفت که چقدر از پشت میکروفون حرف زدن نفرت دارم!
پ.ن.۳. حس خوبیه یهو از کسایی خبردار شی که خیلی وقته ازشون بیخبر موندی... شکیبا، سحر، سارا...
پ.ن.۴. و خیلی خوش گذشت امروز با مهسا و فرزانه و ندا و مونا و ریحان! کاش بودی شادی! هرچند میدونم نمیتونی تحمل کنی این جمعو! کاملا باهات همدردم اما نه در مورد این اکیپ!
پ.ن.۵. میشینی کل منطقتو به کار میبری تا مستقیم بهش حمله نکنی... میشینی واسش یه داستان میگی و "در ر گنی دیوار بشنوئه" اما انگار اصلا حالیش نمیشه! تو هم که میبینی طرف نمیفهمه اون سوم شخصی که داری میگی یه جورایی خودشه شروع میکنی به بد و بیراه گفتن به همون سوم شخص!! حالا وقتی لجت بیشتر در میاد که اون طرف هی بگه "غصه نخور! آدما همینن" یا مثلا "واسه منم اتفاق افتاده! سکوت کن" خیلی حال میده تهش بگی "یارو! با خودتم!" اما حیف که کلی لیچار گفتی قبلا!!
پ.ن. ۶. معصومه ناصری منبع
۸۹/۱۱/۰۹