برف نو! برف نو! سلام، سلامبنشین، خوش نشستهای بر بام
پاکی آوردی ای امید سپیدهمه آلودگیست این ایام
راه شومیست می زند مطربتلخواریست می چکد در جام
اشکواریست می کشد لبخندننگواریست می تراشد نام
مرغ شادی به دامگاه آمدبه زمانی که برگسیخته دام
ره به هموار جای دشت افتادای دریغا که برنیاید گام
کام ما حاصل آن زمان آمدکه طمع برگرفتهایم از کام
خامسوزیم الغرض بدرودتو فرود آی برف تازه سلام!
پ.ن.۱. یه روز یخ و سرد رو تصور کن که حتی از زیر پتو نمیای بیرون و ترجیح میدی توصیف اندازه ی دونه های برفو از زبون داداشت بشنوی... بعد ساعت ۴ یهو قرار میذاری با شادی... پالتو هم که پیدا نمیشه تو بار و بندیل یه مسافر شمالی! ... یه سوییشرت بدون آستین میپوشی که فقط خیس نشی! ۱۰ طبقه ای که هیچی ازش نمونده محل قرار... راه میفتین و همونطور که برف کلا مخالف شما میزنه میرین تا به یه جایی برسین! پل هوایی... باغ امین اسلامی... ۵۰-۶۰ تا کلاغ که صداشون این دفعه جالب بود و به شرایط میخوند... شیر نسکافه دنج کده و قدم زدن توباغی که هیشکی نبود جز من و تو و خب چندتا خل و چل دیگه! اصلا فهمیدی من بوت پام نیس؟! همینطور از چاله های آب رد میشدی؟! هنوز کفشام خییییسه!
پ.ن.۲. شاید هنوز زوده... شاید من نمیفهمم! ... ولی دیگه همه چی روشنه! دوست ندارم اینجا چیزایی بنویسم که میدونم کسایی که میان اینجا رو میخونن خودشون ۱۰۰ بار مطلع تر از منن! اینو الان میفهمم که آرشیو وبلاگاشونو میخونم! ولی متنفرم از این اوضاع!
پ.ن.۳. کار "رشد" بود؟! یادمه همیشه همین بحث بوده... که من متنفرم از این جمع! از دعاهاشون... از نوحه هاشون و مداحیاشون! همونقدر که تو از رپ متنفری! به قول خودت بهترین و پر مفهوم ترین شعرا رو تو رپ بخونن بازم تو خوشت نمیاد از این سبک! منم همینم! اگه بهترین حرفا زده شه بازم من از اینجایی که واسه تو یه سرپناهه... که مطمئنی پسری که اونجاست سالم میمونه م ت ن ف ر م! خسته شدم از بس امام رضا رو صدا زدم واسه شفای مریضا! خسته شدم از بس شنیدم امام حسین سر نداشت! خسته شدم از التماس به حضرت فاطمه برای رفتن به کربلا!
یه بار... فقط یه بار صداشون کنیم واسه چیزی که لایقشونن! مطمئنم که این انسانها اونقدر بزرگ هستن که درخواست شفا و حل گرفتاری و مشکل وام براشون مسخره به حساب بیاد! انگار یه دریا جلوت باشه و تو فقط دستاتو توش بشوری در حالی که میتونی توش غرق شی!! اگه یکی از دوستان بود میگفت "رفتی رو منبر! بازم شعار!"... امشب از معدود شبایی بود که اونجا بودم و دیگه اشکی نبود...
پ.ن.۴. منبع
پ.ن.۵. من "میش" نیستم ولی گاهی میترسم! "روباه" نیستم اما زبونم خیلی کمک میکنه بعضی وقتا! "گرگ" نشدم! و "موش" هم فک نکنم! چون از تو سوراخ قایم شدن بدم میاد!... اما حرکت رو پایه ام! تا ابد!
ای که زندگی، جامعه، تاریخ، تو را ((گرگ)) کرده است یا ((روباه)) یا ((موش)) و یا ((میش)).موسم است،حج کن!به میقات رو،با دوست انسان،آنکه تورا انسان آفرید وعده ی دیدار داری.
۸۹/۱۱/۱۴