~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاکشاخه های شسته ، باران خورده پاکآسمان آبی و ابر سپیدبرگهای سبز بیدعطر نرگس ، رقص بادنغمه شوق پرستوهای شادخلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک میرسد اینک بهارخوش به حال روزگار ... خوش به حال چشمه ها و دشتهاخوش به حال دانه ها و سبزه هاخوش به حال غنچه های نیمه بازخوش به حال دختر میخک که میخندد به نازخوش به حال جام لبریز ازشرابخوش به حال آفتاب ؛ ای دل من، گرچه در این روزگارجامه رنگین نمیپوشی به کامباده رنگین نمیبینی به جامنقل و سبزه در میان سفره نیستجامت از آن می که میباید تهی است ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیمای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهارگر نکوبی شیشه غم را به سنگهفت رنگش میشود هفتاد رنگ ...   پ.ن.۱. فریدون مشیری. منبع شعر   پ.ن.۲. خب باشه! قبول! فک نمیکردم بخوام بازم اونجا بمونم و فک نمیکردم شاید از اون جمع خوشم بیاد و تا لحظه ی آخری که رسیدیم دو دل بودم که بمونم یا نه! اما اعتراف میکنم خوش گذشت و اگه یه ذره دوستای بیشتری رو میشناختم بهتر و عالی تر هم میشد! ... به هر حال بازم زود قضاوت کردم! :)   پ.ن.۳. چهارشنبه سوری امسال هم خیلی خووووب بود! هرچند همیشه میگن وقتی شادی بلند نخند که غم بیدار نشه! ... نمیدونم از "رهامیکر" ممنون باشم به خاطر عوض کردن دیدم به همه چی یا بشینم نفرینش کنم که باعث شده تا یه ذره دز شادی میره بالا و خنده ها اوج میگیره و موزیک و سرور تو نقطه ی ماکزیممه یهو میاد تو ذهنم که چرا؟! که اصلا چه دلیلی هست برای این شادی؟! که مفهوم زندگی من چیزی بلاتر از این هاست!... که یعنی این تموم لذتیه که من ارزششو دارم که داشته باشم؟!  واقعا همیشه نفهمیدن بهتره! ندونستن راحت تره!...    پ.ن.۴. یه سری از افراد هستن که خیلی دوست داری باهاشون مراوده داشته بشی... اما فقط تو فیس بوک میبینیشون و به لطف عکسایی که میذارن از حال و روزشون باخبر میشی... و بعد خیلی راحت میگن :" ما با این جمع قطع رابطه کردیم" نمیدونم چرا اما خی هیچوقت نمیشه منکر ارتباط خونی شد! پیوند فامیلی هیچوقت قطع نمیشه! هرچند دنیاهامون از هم جداست! حالا میفهمم که چرا همه میگفتن که کلا با ماها متفاوتین! :) اما بازم خوشحال میشم ببینمتون! راه برای ارتباطات تازه همیشه باز هست!   پ.ن.۵. گاهی اتفاقاتی میفته؛ کارایی میکنی که اصلا از خودت انتظار نداری... مخصوص یه لحظه ست و انگار کنترلت روی خودت و چیزی که هستی و بهش معتقدی از دستت در میره ... بعد که فکرشو میکنی حتی نمیتونی تصمیم بگیری درسته یا نه! یه جایی داره شکال ایجاد میشه! دقیقا وقتی اینو میفهمی که تلاش میکنی به خودت دروغ بگی! کارت اشتباه بود! قبول کن!... و قبولش تازه اول ماجراست!...   پ.ن.۶. بعد یه شب عااالی آهنگ "همه چی آرومه" واقعا چسبید! اعتراف میکنم که خیلی فاااز مثبت میده به آدم و زیادی خوش بینش میکنه! ولی خب یه شب که هزارشب نمیشه! و بعد "داریوش" که این روزا خیلی باهاش حال میکنم!   پ.ن.۷. خدایا مرسی! مرسی! مرسی! مرسی! واسه همه چی! واسه هر لحظه که بودی و هستی و میمونی! بازهم باااش! تو یاد من باش! مثل امشب که دقیقا یهو اومدی و کاش هیچوقت از دهنم نیفته که "و ان یکاد الذین کفروا..."... که هرچی داریم از لطف توئه و حضورت و توجهت! که اگه نخوای هیچکدوممون نیستیم!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۲/۲۴
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی