~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
دو پرنده‌ی بی‌طاقت در سینه‌ات آواز می‌خوانند.تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسیدتا عطشآب‌ها را گواراتر کند؟تا در آیینه پدیدار آییعمری دراز در آن نگریستممن برکه‌ها و دریاها را گریستمای پری‌وارِ در قالبِ آدمیکه پیکرت جز در خُلواره‌ی ناراستی نمی‌سوزد! ــحضورت بهشتی‌ستکه گریزِ از جهنم را توجیه می‌کند،دریایی که مرا در خود غرق می‌کندتا از همه گناهان و دروغشسته شوم.و سپیده‌دم با دست‌هایت بیدار می‌شود پ.ن.1. روزگار جالبی شده! بعضیا کلی مشتاقن که باهات صحبت کنن و تو هیچ تمایلی نداری بهشون زنگ بزنی که حتی بگی رسیدی خونه، بعضیا هم تو واقعا دوست داری باهاشون بیشتر در ارتباط باشی اما اونقدر سرد و یخ برخورد میکنن که هیچ انگیزه ای نمیمونه! و جالبه که تو حالت اول اونا میشن سریش و در حالت دوم بازم طرف مقابلت میشه "از دماغ فیل افتاده"... در هر صورت انگشت اتهام هیچوقت سمت خودم نمیره!!! ... :| پ.ن.2.  تولد وبلاگ نزدیکه! 3 سالش شد با همه ی بالا و پایین رفتنا و چندین بار قصد تعطیل کردنشو داشتن! به هر حال یه سربالایی با شیب 76 درجه ست و یک کامیون حرف که کلا حال میکنه با دنده سبک بره بالا! نفس نمونده ولی جهنم و لج بازی! تا اینجاش که اومدیم... پ.ن.3. برای "...." : سربسته نوشتن هدف داره! اینکه هرکی یه ذره فک کنه ببینه این موضوع در موردش صدق میکنه یا نه! گاهی میبینی کسایی که این مطلب در موردشون نبوده هم درکش میکنن و اینطوری یکی میشه به نفع من! با یه تیر دو نشون زدن!  پ.ن.4. مثلا اومدیم خونه برای درس... خوشبختانه هیچ خبری از مشغله های دفعه ی پیش نیست! دیگه یاد گرفتم رفتار با هرکسیو وابسته به شرایط! شاید قبلا این بود که "مستی و راستی" ... که هرچی هستی همون باش! هستم! فقط یه ذره نشونش نمیدم!مردم اینجا خسته تر از اونی هستن که بتونن تحمل کنن این همه انرژی ای رو که میتونه زندگیشونو عوض کنه! هوا خیلی خشکه! خیلی... پ.ن.5. "یه حسی از تو در من هست که میدونم تورو دارم! واسه برگشتنت هر شب درا رو باز میذارم..." :) میگن گوش کردن موزیک با صدای بلند گوشهارو به طور برگشت ناپذیر ضعیف میکنه! شاید دلیل حرفگوش نکن بودنم همینه! پ.ن.6. یهو یکی از یه جایی ناگهان پیداش میشه و یک جمله میگه! بعد میپرسی منظورت چیه؟ میگه همینطوری پرسیدم! و مسلما تو که میدونی همینطوری پرسیدنها همیشه پر از منظورن! پس مجبور میشی بری و هرچی هرجا ثبت کردی یه دور چک کنی نکنه جایی باعث سوءتفاهم شده باشه!  پ.ن.7. اینروزا همه ش 19 آبان 89 رو میزنم تو سرت! اگه کسی این کارو در حق من انجام بده خیلی ناراحت میشم ولی در مورد تو باید انجام شه! که بدونی ما تمام تلاشمون رو کردیم و خودت نخواستی! و حالا که توش موندی و من هنوز نمیدونم واقعا تصمیمت چیه، رسما هیچ کمکی بهت نمیتونم بکنم! فقط قول میدم حرفاتو گوش کنم... پ.ن.8. هیچ چیز به این اندازه زجرآور نیست که ببینی یکی بیشتر از تو میدونه! :) اونم نه در مورد یک مسئله ی تخصصی! در مورد یک مبحث عمومی... که حرف بزنه و تو نفهمی... و مشکل عمیقترش اینه که از حرفاش لذت ببری و به زور بخوای بفهمیشون! ولی الان وقتی برای شروع فلسفه خوندن نداری... و اینطوریه که یه نفر میتونه کاملا نظرتو نسبت به خودش عوض کنه! و از یه پسر سیگاری علاف فسیل گوشه ی دانشگه تبدیل شه به یه مغزمتفکر با فهم که واقعا خیلی چیزا سرش میشه! مثل اینکه هنوز نباید در مقام قضاوت نشست! پ.ن.9. من تشکر میکنم به خاطر همه روزای خوب! به خاطر یخچال پر خونه، به خاطر هرچی که هستیم... دوستت دارم جناب! میدونستی؟ :) و ان یکاد الذین کفروا...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۳/۱۰
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی