~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
باید بروم...جای من اینجا نیست...بروم آنجایی که باران از اوست...جایی فراسوی ابرها...آنجا که سنگها هم نفس می کشند...راهها به دو راهی ختم نمی شوند...و دستها تنها برای دستگیری دراز می شوند...و آغوشها تنها برای نوازش باز می شوند...آنجا که بوی یاس را به ارزش محبت می فروشند...و آنجا که مردمش می دانند... خط گندم یعنی ...نیمی بردار و نیمی ببخش     پ.ن.۱. اعلام زنده بودن میکنم تو امتحانا! داره میگذره با شب زنده داری...  و ازونجایی که قراره فاز مثبت داشته باشیم این چند روز باید بگم که خیلی خوش میگذره! حالمان هم خوب است! حالا میخوای باور کن و  میخوای نکن! توضیح و توجیه خونم فعلا برای این هفته پره! پ.ن.۲. از اول امتحان شروع کرد به پچ پچ و سوال پرسیدن! گفتم امتحانمو بنویسم بعد ببینم چی میگه... حالا این وسط یکی هم مدام با گوشیش صحبت میکنه! مسئول آموزش از کنارم رد شد با موبایلش که کنار گوشش بود! حداقل صداشو کم کنه یه ذره! صدای دختری که پشت گوشی تند تند حرف میزد رو اعصابم بود! بعد ۲۰ دقیقه برگشتم تا بهش بگم میشه وسط امتحان ما با گوشیتون حرف نزنین؟ که دیدم هیشکی پشتم نیس! استاد پرسید چی شده؟ گفتم: هیچی! انگار یه صدایی میاد... با تایید بقیه دوتا مراقب و مسئول اموزش و استاد و مسئول دایره ی امتحانات تو یه عمل ضربتی اومدن سمت دوستم که پشت سرم بود!... یعنی آدم شاهکار هندزفری میذاره که دوستش از خونه جواب بهش دیکته کنهُ صدای اون ماسماسکو کم که میتونه بکنه!... با اینکه تقصیر من نبود اما... پ.ن.۳. دوباره تو همون دوراهی افتادم که بارها توش قرار گرفتم... میشینی فکر میکنی میگی اگه فلان اتفاق افتاد اینطوری میکنم و اینجوری میگم و میزنم تو دهن طرف و این چیزا... اما همیشه واقعیت چیزی نیس که تصور میکنی... کلی شرایط تغییر میکنه و باعث میشه همون دختر مودب همیشگی باشی... مثل اینکه داد زدن و دعوا کردن و حال یکیو گرفتن کلا واسه من جور نمیشه! ولی احساس میکنم گاهی نیاز هست به اینکار! پ.ن.۴. وضعیتم شده مثل این جریانی که قناری تو قفس به ماهی تو تنگ آب گفت:" تو که در قفست بازه! چرا پرواز نمیکنی؟!"... نمیدونم چرا اما امشب یهو حس کردم برام صدق میکنه ;) پ.ن.۵. به این نتیجه رسیدم که هر چی دیرتر بخونم به نتیجه ی بهتر میرسم! انگار باید زور سر آدم باشه! البته بازم باید "دیر" رو تعریف کرد... ولی خب همیشه تو لحظه های سخت تر مجبور میشی هرچی میخونی رو یاد بگیری! پ.ن.۶. واسه دوستم: همیشه میگم طوری زندگی نکن که زندگیت به ای کاش برسه! ولی کاش همه چیو مهر پیش تموم کرده بودم! کاش میفهمیدم چی میگی و چی میخوای! کاش یه بار، فقط یه بار حداقل تجربه کرد ه بودم که بتونم درکت کنم! کاش میدونستم هرچی بوده و مثل امروز مثل خنگ نگاه نمیکردم به کسایی که نصف من تو این جریان قرار نبود باشن و حالا همه شون از من بیشتر احساس مسئولیت میکنن!  متنفرم از این حس ندونستن! نفهمیدن راحتتر از ندونستن چیزایی که میگن بهت مربوطه! اصلا این چه وضعیه؟! چیزایی که نمیدونی رو بهت ربط میدن و ازت احساس درک و فهمیدن و مسئولیت و کارایی رو میخوان که باید فقط بگی باشه! چرا؟! چون شاید این اشتباه رو تموم کنه!  فقط کافیه بیای و بگی! همه چیو! نه با واسطه! نه با پیک، نه با دوستای مشترک و نه غیر مستقیم و بی حاشیه و وبا ترس و با رعایت! اگه قراره ازم متنفر باشی بذار حداقل بدونم چرا! ... تا نیای نمیتونم کمکت کنم! هرچند تا به حال حتی یه بارم اینقدر مثل تو عاشق یک مرد نشده م...ولی اگه به تو کمکی نمیکنه بدون که واقعا منو ازین عذاب وجدان مسخره نجات میدی! میدونم میخونی یه روز! کاش دیر نشده باشه اون موقع!  پ.ن.۷. فک کنم دوباره راه گم شد... "اهدنا الصراه..."
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۳/۲۶
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی