برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شبها بر کف اتاق میخوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،... چه کسی...؟! چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟
فردا داریم میریم شمال!یه سفر ۱۲-۱۰ روزه...
دلم واسه وبلاگم تنگ میشه...
واسه دوستام هم همینطور!
پ.ن.۱. الکی خوشیم! با سامان صدای آهنگو بلند میکنیم و جیغ میزنیم! چند تا چند تا بستنی میخوریم!