~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
چه گویم ؟ چه گویم ز غم ها که دوش من و آسمان هر دو ، شب داشتیم به امید مردن به پای سحر من و تیره شب ، جان به لب داشتیم مرا دل ، سیاه و ورا چهره تار  مرا اختر دیدگان ،‌ اشکبار  شب تیره را دشت ، تاریک بود  من از دوری ماه بی مهر خود  شب از دوری مهر تابان خویش  مرا تیرگی بود ، در جان خویش  شب تیره را روز روشن رسید  مرا تیرگی همچنان باز ماند  کتاب شب تیره پایان گرفت  مرا داستان در سر آغاز ماند   پ.ن.0. نمیدونم شاعرش کیه. اگه کسی دونست بگه. پ.ن.1. پرسید:" تو اصلا از بزرگ شدن نازنین چی فهمیدی؟" مرد هم یه نگاه به دختر 6 ساله ش انداخت و گفت هیچی! پرسید:"اصلا فهمیدی چطوری بزرگ شد؟" جوابی نداشت که بده. چون از صبح بیرون بود تا شب... واسه کار. نمیگم کارش اشتباه بوده اما دلم سوخت. برا مردایی که الان فقط ماشین درآمد شدن. نیستن و وقتی میان اونقد خسته هستن که بچه ها باید یه گوشه باشن. دلم میسوزه براشون که دیگه هیچ حرفی برای گفتن ندارن و همونقدری هم که میتونن صحبت به اشتراک بذارن نصیحت و نصیحت و نصیحته که دور و دورتر میکنه بچه رو ازش. و روزی میرسه که تعریف "پدر" کاملا عوض شده... و باز سرزنش همیشگی که :"بچه هم بچه های قدیم"، که "بزرگتر ها حرمت داشتن"، که همیشه گیجیم که تقصیر ماست یا اونا..؟!؟! پ.ن.2. یکی از صفاتی که واقعا نمیتونم تحملش کنم قاطی کردن تمام مباحث با همه. میگم بیا درد و دل کنیم. یه کاری کردم، فلان شده، بهمان شده... یهو میگردن از آرشیو ذهنشون یه اتفاقیو که 3 سال پیش افتاده بود و براش گفته بودم رو درمیارن و میگن "یادته فلان اتفاقو؟!" "یادته فلان روز رو؟"... اصلا هم فرقی نمیکنه که تو از ابراز پشیمونی حرف بزنی یا به خاطر درد و دل یا برای پیدا کردن راه حل. امروز دیگه رسما گفتم:" آقاجان من دیگه نمیخوام باهات صحبت کنم!" دوست دارم وقتی حرف میزنیم فوکوس کنیم رو همون موضوع. اینو گفتم درس عبرت شه برای بقیه! :) پ.ن.3.  فک میکردم نیاز هست به یک دعوای طولانی و کلی بدگویی و این چیزا...کافی بود حرفایی که به دور و وریا میگم به خودش بگم... تعارف که نداریم. حلوا هم که خیرات نمیکنن! فامیل هم نیستیم چشم تو چشم شیم. پس دلیلی واسه خجالت و مراعات نمیمونه. با توپ پر و مجهز آماده شدم که هرچی تو دلمه بگم که قبل از شروع من گفت :"فقط یه چیزی بگم؟بابت همه ی حرفام معذرت میخوام!" ... میشه گفت ضدحال خیلی باحالی بود.چون کار به جاهای باریک نکشید. چقدر خوبه شهامت معذرت خواهی داشته باشه آدم که اینطوری جبهه برگرده طرفش! پ.ن.4. زنها هرگز؛ نمیگویند ترا دوست دارم , ولی وقتی از تو پرسیدند مرا دوست داری بدان که درون آنها جای گرفته ای! لارو شفکو پ. ن.5. بعضی حرفا ساخته شده که فقط یه نفر خاص بهت بزنه! هرکس دیگه ای بگه قبول نیست! شده سوءتفاهم میشه، دلخوری میشه، یا زیادی خوشبینانه برداشت میشه. برای همین اون یه نفر خاص باید همیشه حواسش باشه که بعضی حرفا رو سر موقع بزنه. گاهی این فرد خاص منم و گاهی هرکسی میتونه باشه.فقط باید بدونی دهنت تا چه اندازه میتونه کلمات رو ردیف کنه.چون زیادی که پیش بری میشی "مامان بزرگ"... در حالیکه خودت از نصیحت متنفری! پ.ن.6. بعضی حرفا رو فقط باید گوش داد... نه تایید کرد و نه رد. فقط باید بهشون فکر کرد و نتیجه ش رو هم اعمال کرد اما هیچوقت نباید گفت که" این حرفت منو تکون داد!!" فقط بشنو... گوش اندام خیلی خوبیه! زیاد ازش کار بکش! ولی ترجیحا بذار زبونت بیکار باشه. خیر دنیا و آخرت رو میبینی به خدا! :) ;) پ.ن.7. کلهم البوم شناسنامه از کامران و هومن! به ویژه آهنگ "بهترینی" و "حسودیم میشه"... آقا جریان این حسودی خیلی باحاله ها! منم حسودیم میشه... به اونی که این شعر براش خونده میشه!  پ.ن.8 . قاز اینروزا نمیدونم چطوریه. فقط حس میکنم قد کشیدم! :-؟؟ پ.ن.9. یه عالم "..."... پر حرف که نه حس گفتنش هست و نه نوشتن و نه حتی تصور کردنش. خودت بهتر از من میدونی. فقط چون "خواستن" و "روی آوردن" رو دوست داری میگم :)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۶/۰۷
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی