~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق زندگی، فهم نفهمیدن هاست زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست فرصت بازی این پنجره را دریابیم در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم پرده از ساحت دل برگیریم رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند چای مادر، که مرا گرم نمود نان خواهر، که به ماهی ها داد زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست من دلم می خواهد قدر این خاطره را دریابیم. پ.ن.1. اگه کسی قولی داده باشه و بزنه زیرش، بدون هیچ دلیل منطقی و محکمی؛ باید ازش رنجید و حتی تنبیهش کرد که این اتفاق دوباره نیفته. حالا ممکنه کسی بهت الکی قول داده باشه و یا ممکنه خودت به خودت قول اشتباه داده باشی... آدم هرچیزی رو وعده نمیده! پس تو تنبیه خودت هم به اندازه ی دیگران بی رحم باش! پ.ن.2. عمده ی فعالیت جمع تو تابستون بود. اگه نمودار جمع-زمان رو در نظر بگیریم یهو به نقطه ی پیک خودش رسید (که کاملا سوزنی و کوتاه بود با ماکزیمم حضور دوستات و بقیه) و یهو... تموم شد. رفت تا تابستون بعدی. 17 روز دیگه تا آخر تابستون و اصلا باورم نمیشه که چقدر الکی گذشت.خوشحالم که تموم شد البته با کلی کتاب دست نخورده که باید برگردونده شن. و کاش زودتر برگردیم...  پ.ن.3. کاموای زرشکی گرفتم. رنگ شال مانیا. یکی ببافم مثل شال اون. کی تا حالا به یه عکس حسودی کرده؟!!!!!! به هر حال من ارشد که ندارم! کاری هم که ندارم انجام بدم. کلا نمونه ی یک آدمی هستم که میخواد این 17 روز طی بشه. حالا دوتا شالگردن هم این وسطا ببافیم دیگه. به کجای این کهکشهان بزرگ بر میخوره؟! پ.ن.4. خوش به حال جرز دیوار... همیشه کمک های مردمی به طرف اونه که :" فقط به درد جرز دیوار میخوری"  پ.ن.5. برای دوستی که عکس خوشگلشو میذاره فیس بوک:  بعضی اوقات یه سری حرفا رو انتظار داری بشنوی! اصلا دوست داری بشنوی. همیشه منتظر هستی که یکی یا حتی چند نفر اون حرفو بهت بزنن! ولی وای به روزی که وقتش بشه...  وقتی ببینی با شنیدن این حرفا علاوه بر احساس غرور و یا خوشحالی و شادی و شعف باید یه ذره خجالت هم بکشی!!! (حوصله ندارم بشنوم که حقیقت رو باید گفت و این اشکالی نداره و این چیزا) همینی که من میگم! کلا جدیدا فهمیدم هرچیزی که دل میخواد باید برعکسشو انجام داد! اینجوری موفق تری!  شاید دل همون شیطون باشه؟! کی میدونه؟! پ.ن.6. واقعا تو مملکت به این پهناوری فقط باید آدم از یه کوله پشتی خوشش بیاد که یه روز پشت یک نفر تو خیابون دیده و تا اومده بپرسه از کجا گرفتیش طرف غیبش بزنه؟! این انصافه آخه؟ و بعد هرچی بگردی پیدا نکنی!!!! :) وقتمون با شادی به دیدن جامدادی ها و ست لوازم التحریر و آویز گوشی و برچسبای رنگی میگذره! نزدیک مهره دیگه... پ.ن.7. :)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۶/۱۳
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی