~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
از آسمان به کجا آمدم خدا؟! بنویس از آن دقیقه ی اول ، از ابتدا بنویس چطور شد که پدر اشتباه فاحش کرد؟! و سیب،وسوسه شد! دست بر قضا؟ بنویس گناه سیب خوری با پدر ، قبول، ولی برای عذر گناهش خودت بیا بنویس - زمینه ساز گناه پدر خودت بودی! بهشت و تابلوی ممنوع؟! ها ، چرا ؟ بنویس “هُوَ حریص ُ الی ما مُنِع”، کلام تو نیست؟! تو نقطه ضعف ِ پدر داشتی خدا ، بنویس - تراژدی غم انگیز ِ سیب ، بازی بود که بار عشق بیفتد به دوش ما ! بنویس ... من از گناه پدر شاکی ام ، به ما بد کرد حساب ِ ما و پدر را جداجدا بنویس!       پ.ن.1. نمیدونم شاعرش کیه! اما فک کنم حالا حالاها بی خیال حوا و سیبش بشم!  پ.ن.2. خب به اون سختی ها هم نبود که به نظر میومد. دانشگاهو میگم. گاهی اوقات ازینکه اینقدر بی رحم میشم میترسم! همون اندازه هم که میترسم خوشم میاد. انگار یه جور امتحان کردن خودت و تواناییت تو نه گغتنه. به خودت و به هرکی لیاقتشو داره! یه مخلوط از احساسات خوشایند و عذاب آور. ولی خب بهترین چیزش اینه که بعد مقابله با هر چی وسوسه ست که هی تو ذهنت میگه " یه روزه! بیخیال همه چی! برو خوش بگذرون! "  ... آخرِ روز پاداششو میگیری! یک "چیزیو از دست ندادم" و یک "احساس رضایت و خود-شاخ-پنداری" !! J  پ.ن.3. بعضی آدما (کلا همه ی آدما) وظیفه ی خودشون میدونن که نظریو که دارن انتقال بدن. حالا باور کردنش به عهده ی خودته. که ببینی اصلا اون طرف که نظر داده، دقیقا از همون بعدی که تو به موضوع نگاه میکنی نگاه میکنه؟ و اینکه اونم همون مسائلی رو در نظر میگیره و بهش اهمیت میده که تو ؟ بعد ببینی اصلا طرف در حدی هست که بخواد واسه ت تعیین تکلیف کنه؟ و اینکه واقعا تو میخوای تمام زندگیتو رو با بیس حرفای بقیه (حتی دوستای صمیمیت) بذاری یا نه؟ کلا جریان پیچیده ایه! نمیگم گوش نکن! اتفاقا خوبه ببینی چی میگن.ولی فقط به اونایی اهمیت بده که میدونی حقیقته!  پ.ن.4. خودشیفتگی نباشه! ریا نشه! ولی یا قدرت بیان من عالی بود یا قدرت تحلیل و پذیرش عطی. در هر صورت بخیر گذشت!  پ.ن.5. حضور نرگس یه حس جدیده. هیچوقت دوست نداشتم خواهر باشم. اما الان میبینم که مشکلی ندارم اگه یکی بهم بگه آجی. یا تو مسئولیتت این باشه که مواظبش باشی. دلش گرفت باهاش حرف بزنی. ببریش بیرون و میدونی اگه با معده ی خالی ترشی و لواشک بخوری حالت بد میشه و وقتی میره سمت لواشک و ترشی های هفت میوه و زردآلوها دستشو بکشی و دعواش کنی. وقتی به دوستاش معرفیم کرد؛گفت سیمین، خواهرم. چقد عجیب و ناشناخته. نه سارا!؟ (عکس چشمک)  پ.ن.6. خوشحالانه ترین فعالیتی که این روزا عجیب به آدم فاز مثبت میده نادیده گرفتن آدماست. اینکه از کنارشون رد شی و برات مهم نباشه چی کار میکنن و با کی حرف میزنن و اصلا کی هستن و چی فک میکنن و چی میگن!! کار خیلی باحالیه. حداقل یکی از دغدغه هایی که قدیم داشتی رو حذف میکنه.  پ.ن.7. یه سری حرفا هست که گفتنشون هم به اندازه ی شنیدنشون لذت بخشه. حتی فکر کردن به اینکه تو اون آدمی باشی که این حرفا رو میزنی و همون آدمی باشی که مخاطب همون حرفاست، کلی روحیه تو میبره بالا. فقط باید زمانش برسه. و چقدر نگهداری این تعادل سخته!!! که فاز عقل و عاطفه و منطق و احساست رو کنار هم قرار بدی. انگارکه بخوای بین پایانه ی کربوکسی لامین B و اسید آمینه های آبگریز غشای فسفولیپیدی یه ارتباط برقرار کنی. کنار هم قرار دادن دو قطب آهنربا. و همه میدونیم درستش چیه! درست همون چیزیه که آدم هیچوقت ازش خوشش نمیاد!!!!  پ.ن.8. درس هم میخونیم! یعنی برنامه میریزم و بعد میبینم رفرنسام باید عوض شه. دوباره برنامه میریزم و بعد میبینم که نمیرسم به سرعت اون پ یش برم. و باز برنامه میریزم و ... بچه ای که روزی 6 ساعت پای نت بود و ساعت 4 صبح میخوابید تا 12 ظهر تبدیل شد به من با خالص روزی هیچ صفحه از نت و خواب ساعت 11:30 و بیداری ساعت 6 و خرده ای صبح ... بازم قدم بزرگیه دیگه... درسامو هم میخونم! قول میدم! (عکس پینوکیو)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۷/۱۲
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی