~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
عشق را چگونه می شود نوشت ؟ در گذر این لحظات پــر شتاب شبانه که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است وگرنه چشمانم را می بستم ...و به آوازی گوش می دادم که در آن دلی می خواند من تو را او را کسی را دوست می دارم     پ.ن.0. مرحوم حسین پناهی و مترلینگ!  پ.ن.1. بعد اینکه چند ساعت نشستم و تایپ کردم و نوشتم و نوشتم... از همه چیز. حرفایی که باید زده میشد و نشد... حرفایی که اصلا کلمه نشد. عجب اختراع مفیدی بود این "ورد" که میشه توش حرف زد. دیگه کاغذ و خودکار و منگنه هم نمیخواد. میشه هیدن کرد و میشه رمز گذاشت. دست افیس درد نکنه! به هر حال به این جمله ایمان آوردم که یه روز تو فیس بوک نوشتم که "نسلی هستیم که مهمترین حرفهایمان را نگفتیم.تایپ کردیم"...  من همون نسلم!  پ.ن.2. میبینی دوستت یه کاری انجام میده. میدونی اشتباهه و میدونه اشتباهه. اما انگار یه مسیر سراشیبی افتاده که ترمز نداره.  کیف رو که گرفتم نگاه نمیکردم بهش. فقط به این فکر کردم که چطوری اینجوری شد؟ دلم میخواست همونجا، از وسط خیابون یهو ظاهر میشدی. بغلت میکردم و اونقدر گریه میکردیم که دل خدا بسوزه بهمون نشون بده چی کار کنیم... حیف نبودی...  پ.ن.3. اتاق این ترم خیلی باحاله... یه مجموعه ی جامع از 6 نفر با اختلاف  در ملیت و قومیت و فرهنگ و اعتقادات و باور و رشته ... تو همه چی. و جالب اینه که کسی به اون یکی کار نداره. همون اندازه که تشویقش نمیکنه تحقیرش هم نمیکنه. این که کی بهتر میدونه و کی درست تر کار میکنه یا تو کار هم دخالت کنن (کنیم) یا بخوان ارشاد کنن یا انکار (دعوت به منکر؟!).  شاید خلاف قوانین زندگی اجتماعی باشه که تا آخر سال رو هم تاثیر نذاریم، ولی هرچی که هست فعلا همه چی ارومه...  پ.ن.4. همچنان از "تو که چشمات خیلی قشنگه..." بدم میاد اما اعتراف میکنم آهنگ خوب هم تو آلبومش پیدا میشه... کلا این روزا به صدای خواننده های زن بیشتر از پیش گوش فرا میدهیم... ولی  آهنگ The Lady in Red از کریس د برگ قوت روزانه ی این روزهاست!!!  پ.ن.5. یه بنده خدایی رسید کلاس پنجم ابتدایی، بهش گفتن بیا آزمون ورودی راهنمایی رو دو مرحله بده، رسید سوم راهنمایی ورودی متوسطه دو مرحله ای شد (حالا الان ریا شد که ما تیزهوشان بودیم؟! اگه نشد بیشتر بگم؟) ... رسید کنکور و تاثیر معدل... بعد هم که نهایت لطف و مرحمت رو در حق انتخاب رشته مون اعمال فرمودن... و الان که رسیدیم واسه ارشد دفترچه ها رو جدا کردن و به واسطه ی لطف لا یزالشون یه سری درس مبهم رو با ضریب 3 انداختن پشت قباله ی ما. ما که به هر مسیری میندازن جلو راهمون میریم، اینم روش... شاید یه بهونه ای شد به خاطر تمام این سختیا خدا اندکی از مجازاتمون کم کنه.  پ.ن.6. شد 500 تا.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۷/۲۲
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی