~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
عشق تا بر دل بیچاره فروریختنی است دل اگر کوه ، به یکباره فرو ریختنی است خشت بر خشت برای چه به هم بگذارم منکه میدانم دیواره فروریختنی است آسمانی شدن از خاک بریدن می خواست بی سبب نیست که فواره فروریختنی است از زلیخای درونت گریز ای یوسف شرم این پیرهن پاره فروریختنی است هنر آن است که عکس تو بیفتد در ماه ماه در آب که همواره فروریختنی است پ.ن.1.برای م.گ: شب خیلی وحشتناکی بود. شاید تو شرایطی نباشی که بخوای این حرفا رو بشنوی اما بلاخره که یه وقتی میای و میخونی دیگه... حتی به سوگند دسترسی نداشتم ببینم اونجا چه خبره.  تنها چیزی که به ذهنم میومد این بود که چرا تو جواب اس ام اسی که صبحش بهم دادی بیشتر باهات حرف نزدم؟ اینکه کاش حداقل یه بار همو میدیدم... آلبالو پلو هم اومد تو فکرم... و اون وبلاگ سه نفری فول فان که ساختیم... و مهدی یراحی و بهنام صفوی. و سوال قشنگی که یکی از دوستامون ازم پرسید :" یعنی نمیدونه خیلیا دوستش دارن؟" واقعا نمیدونستی خیلیا دوستت دارن؟ هروقت حس و حال فحش شنیدن داشتی بهم بگو! پ.ن.2. دین و زندگی سوم دبیرستان بود فک کنم. میگفت یکی از انواع شرک اینه که مطمئن باشی که کار رو خدا انجام نمیده. بنده ش انجام میده... یکی از راه های فرار از این شرک اینه که همیشه به خودت یادآوری کنی که هر اتفاقی میفته خواست خداست اونم با تکرار مداوم :"الحمدلله" یا "انشالله"... وقتی کاریو واقعا دوست دارم که انجام بشه و میخوام مالکیت مطلق بدمش به خودم یهو یادم میفته که سر رشته ش دست یکی دیگه ست واسه همین دنباله ش میگم :"اگه خدا بخواد" ... گفتم که حسمو بدونی. پ.ن.3. بارون میاد شدید... و نمیدونم چرا تنظیم شده رو آخر هفته ها... وقتایی که آدم تنهاست و دلش میگیره و میخواد بره بیرون و بارون طوریه که هنوز به سردر خوابگاه نرسیدی عملا 3 کیلو به وزنت اضافه شده. و تمام لباسات بوی نم گرفتن. چتر هم که خیلی سوسول بازیه. وقتی بارون میاد باید خیس شی... اصلا بارون میاد که خیس شی. اگه قرار بود خشک بمونی که بارون نمیومد!  پ.ن.4.  آبان اومد... و باز هم شمارش معکوس... و اینکه 16 روز دیگه مونده. و امسال متفاوت تر از پارسال...خیلی متفاوت تر. بدون حضور خیلیا و با وجود خیلیا... انگار یه دور زندگی آدمو تکونده باشن و هرچی اضافی بوده ریختن بیرون و دوباره دارن آدما رو میچینن سر جای درستشون. که دوباره سال جدید رو شروع کنی و ببینن که امسال با این تخته و مهره هاش چی کار میکنی (البته نه زندگی من شطرنج ه و نه مهره ها بازیچه) پ.ن.5. یه سری حرفا و یه سری فکرا و یه سری منظره ها درسته که شاید خیلی عادی باشن اما تکرارشون باعث میشه اونقدر تو ذهنت بشینن که کم کم برات روزمره شن. بعد جاهایی که خارج از جو روزانه ست استفاده شون کنی. همون حرفا و حرکات و مناظر رو. و بعد یهو میبینی که تو این مدت "..." زدی به شخصیتت و اخلاق و عقایدی که تا به حال داشتی... و شاید روزی برسه که بفهمی آدم الان نیستی... پس بهترین کار پیشگیریه دخترم! :-) پ.ن.6. عجیبه اما دلم تنگ شد... به همین زودی و هنوز یه ماه نشده (شده؟!) . کاش همه چی همه مربوط به یک مکان بود. خانواده و دانشگاه و دوستا و پایتخت! که دیگه دغدغه ی فاصله ی مکانی نبود. اینکه یا اینجا باشی و یا اونجا... یا دور باشی و یا خیلی نزدیک که از هردوش خسته شی! و دلت تنگ یک جا باشه و خودت یک جا و فکرت جای دیگه! پ.ن.7. آهنگ "یه حرفایی..." با تنظیم بابک سعیدی شده خوراک این روزا. پ.ن.8. شعر از فاضل نظری پ.ن.9. دلم کتاب میخواد... کتابای سنگین فلسفه...هرچیزی که مشغولم کنه بدون اینکه گیج بشم... بدون فکر فیزیو و بافت و جنین. بدون حس ژنتیک و سلولی و زبان... میخوام همینطوری یهو فرانسه بیاد تو ذهنم و این دفعه که رفتم خونه و ساز دستم گرفتم "رنگ ماهور" رو اتومات بزنم... مثل این آدمایی که بهشون تو خواب چیزی القا میشه صبح ار خواب بیدار بشم و ببینم که همه چیزو میدونم... اونقدر که مطمئن باشم هرکاری میکنم درسته و هرچی میگم درسته و هرچی میخوام درسته! خواسته ی زیادیه؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۸/۰۵
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی