دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن
ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟
مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟
مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟
خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه میخواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
پ.ن.1. مهدی فرجی با تشکر از وبلاگ اقای حسین طاهری
پ.ن.2. دو هفته نبودم و بیست روز پیچوندن دانشگاه و دلمشغولیاش... و پر از ماجرا. شادی رو دیدم و کادو تولدو ازش گرفتم :پی کارسوق با بچه های راهنمایی فوق العاده بود برای من. به فکر آزمون آموزش و پرورش افتادم برای تدریس. و بعد دکتر و دکتر و دکتر... و در آخر هم یک عروسی شاد و مفرح! که واقعا خوش گذشت. که از ساعت 1 ظهر تا 2 شب عملا و رسما درگیرش بودیم و بماند تعقیبات بعدش... و خنه های بعد و عکس های بعد. و اصرار بچه ها که حالا تا تاسوعا و عاشورا بمون :|:|:|
پ.ن.3. با تشکر از اساتیدی که حافظه ی بلند مدتشون مشکل داره و منو تا ترس حذف ترم پیش بردن!
پ.ن.4. برنامه ریزی هایی که برای تولد داشتم و داشتین و داشتن یکی یکی کنسل شد به بهونه های مختلف از طرف من و دیگران. هرکدوم با یک دلیل خاص خودش... برای یکیشون خیلی دلم سوخت. نمیذارم کنسل شه. یکی دیگه رو هم که ایشالا هفته ی دیگه بعد امتحان. اما آخری هیچوقت اتفاق نمیفته! بدون حس پشیمونی!
پ.ن.5. حضور بعضی دوستا در عین حال که بهترین کمکه برات بیشترین وسوسه هم هست. و حضور بعضیای دیگه اون وسوسه رو خنثی میکنه. مهم توئی که با هردو نوعشون باشی ولی تشخیص بدی به حرف کدومشون گوش بدی.
پ.ن.6. حس ارشد همچنان نیست. بازم انگار مثل دبیرستان و مثل کارشناسی، خوندن این مقطع اجباری و الزامیه! انگار نه انگار تحصیلات تکمیلی حساب میشه و من اگه بخونم در واقع دارم لطف میکنم نه انجام وظیفه! به مامان میگم :" چه خوب بود قدیم تو سر دخترا میزدن نمیذاشتن برن درس بخونن! دیگه شروع میکنی تمومی نداره! یه ذره تنفس!!"
پ.ن.7. مثل پارسال با شوق تعداد افرادیو که بهم تبریک گفتن میشمردم. کسایی که اس دادن یا تو فیس بوک گفتن یا حضوری ... خیلی خیلی خیلی خوووب بود. مخصوصا کسایی که اصلا انتظارشونو نداشتم و حرفای امیدوار کننده ی آقای کرام الدینی
پ.ن.8. محرم... همین! فقط واسه اینکه بگم یادم هست محرمه!
پ.ن.9. ...
۹۰/۰۹/۰۷