~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی بین رسیدن و نرسیدن گذاشتی یک آسمان پرندگی ام دادی و مرا  در تنگنای از تو پریدن گذاشتی وقتی که آب و دانه برایم نریختی  وقتی کلید در قفس من گذاشتی   امروز از همیشه پشیمان تر آمدی  دنبال من بنای دویدن گذاشتی   من نیستم... نگاه کن این باغ سوخته  تاوان آتشی ست که روشن گذاشتی   گیرم هنوز تشنه حرف توام ولی  گوشی مگر برای شنیدن گذاشتی؟ آلوچه های چشم تو مثل گذشته اند اما برای من دل چیدن گذاشتی؟ حالا برو برو که تو این نان تلخ را در سفره ای به سادگی من گذاشتی پ.ن.1. باز هم از مهدی فرجی    «منبع» پ.ن.2. خوابگاه شده مثل قبرستون. همه رفتن خونه. گاهی فک میکنم کاش همین 10 روز رو هم میموندم عملا 40 روز میموندم دیگه. ولی خب... خوش گذشت این 12 روز که 7 روزش تو تعطیلی بود. اتفاقات زیادی افتاد و اتفاقات مهمی که تمام زندگی منو تحت تاثیر خودش قرار داد. چه ماهی بود این آبان و چه پاییزی شد امسال... پ.ن.2. برای مگی: دیگه ترس از دست دادنت یه جورایی برام روتین شده. نمیگم دیگه برام مهم نیست. هست! برای دومین بار تو این مدت دارم از دست میدمت. و همیشه انگار باید یک نفر نزدیکای رفتن باشه یا نباشه که ما به یادش باشیم. وقتی هستی اونقدر حضورت هست که نبودت اصلا تصور نمیشه. بازم somarsi رو خوندم. آپدیتش کردم. قالبش هم عوض کردم که بگم هنوز هست. هنوز "ما هستیم" و هنوز " ما برتریم"... دفعه ی پیش که برگشتی تموم تلاشمونو کردیم که بمونی اما نمیدونم چرا زندگیت با اینکه از دور پر از آرامش و ایده آله اما... وگرنه لکسوس چرا باید ترمز ببره؟! و چرا کمای مطلق؟! و چرا قلبت هدیه به مادرت بشه!! که همیشه میگفتی تقصیر تو بود که اینطوری شد... که قلبش ضعیفه. و حالا تو نجات دهنده ش شدی. دعا میکنم هرچی بشه که به صلاحته... برگشتنت... رفتنت... بودنت مهمه. حتی ندیدمت یک بار. قراره دسته گل عروسیم باشی مریم! قول دادی...   پ.ن.3. شدم مثل بچه ها... نمیدونم چی میخوام... هرلحظه و با هر حرفی نظرم از تصمیماتی که میگیرم عوض میشه... با دیدن کارتون "شاون د شیپ" میخندم و انیمیشن "آپ" افسرده م میکنه... یه روز حس همه چی هست و یه موقع حس هیچی نیست... اگه دو سه سال پیش بود میگفتم به خاطر شرایط بلوغ نوجوونیه!! { :-) خب حالا!!!! } اما الان فعلا میذارمش به حساب هیچی... پ.ن.4. طرف دانشگاه غیر انتفاعی سنا (ثنا؟!) ساری زیست گیاهی  خونده... معدلش شده 19. لیست نمراتشو میبینی همه 19 - 20 - 19... و به عنوان "استعداد درخشان" اومده دانشگاه سراسری روزانه بدون آزمون برای ارشد میخونه. و اصرار زیادی هم داره که حتما سلولی بخونه!! استاد میگفت معدل 19 این خانم با معدل 13 دانشگاه مازندران برابری نمیکنه چه برسه به دانشگاه هایی مثل تهران یا فردوسی... یا طرف با رنک 1 دانشگاه آزاد نیشابور، الان روزانه فردوسی مشهد دارن ارشد میخونن... خوش به حالشون ما که خسیس نیستیم اما یه خدایی هم هست... پ.ن.5. امروز فهمیدم به اندازه ی یک "لیسانس" واقعی چیزی بلد نیستم. یعنی اونقدر نیستم که وقتی بهم میگن "لیسانس" داری  به همون اندازه بگم آره سوادشم دارم. هیچکدوممون نیستیم. به قول یک دوست ما هنوز دانش اموزیم... چون بازم داریم مشق مینویسیم... تصمیم گرفتم ارشد رو وقتی بخونم که به اندازه ی یک "لیسانسه" مسلط باشم به تمام واحدایی که تا الان با نمرات عالی گذروندم و هیچی ازشون یادم نیست!! دیگه مدرک "ارشد" برام بی ارزش بی ارزشه! چون همون راهیو میریم که واسه سیکل و دیپلم و کارشناسی رفتیم و خدا نکنه دکترا هم آبکی بشه! (نه که نشده!؟ کافیه تشریف ببری مالزی) پ.ن.6. پابلو نرودا میگفت اگه تو زندگیت خطر نکنی، اگه قوانین رو نشکنی به مرگ تدریجی نزدیک میشی... یادم نیست کدوم انسان بزرگی میگفت که اگه دوباره به جوونیم برمیگشتم بیشتر خطر میکردم، کم تر سبزیجات میخوردم و به سلامتیم اهمیت میدادم... کلا میخوام بگم که زندگی رو نمیشه "ریورس" زد... نمیشه برگردوندش. همینه که الان هست... همین دقیقه ها و ثانیه هاس که تکرار نمیشن. تصمیمی که میگیری رو پاش واستا. زندگی توئه! تو شروعش کردی و تو تمومش میکنی و تو لذتشو میبری و خودتم پاسخ میدی! پس حالا که همه ش پای توئه چرا درگیر حرف بقیه ش میکنی؟! پ.ن.7. روز دانشجومون مبارک باشه. پ.ن.8. دوستت دارم خدایا... به خاطر این روزها که حضور و حمایت و بودنت رو بیشتر از همیشه احساس میکنم... حس قشنگ اینکه کاریو که میکنم دوست داری... (و امیدوارم اشتباه فک نکنم اون دنیا بزنی تو پرمون!)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۹/۱۶
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی