در این هستی غم انگیزوقتی حتی روشن کردن یک چراغ ساده ی « دوستت دارم»کام زندگی را تلخ می کندوقتی شنیدن دقیقه ای صدای بهشتی اتزندگی را تا مرزهای دوزخمی لغزانددیگر – نازنین من –چه جای اندوهچه جای اگر...چه جای کاش...و من – این حرف آخر نیست –به ارتفاع ابدیت دوستت دارمحتی اگر به رسم پرهیزکاری های صوفیانهاز لذت گفتنش امتناع کنم.پ.ن.0. شاعر رو نمیدونم. زحمتش با خودتون. منبعش هم یک وبلاگه.پ.ن.1. روز مزخرف روز مزخرفه. سر و ته نداره. بدون شاخ و دم. و تا الان که ساعت لپ تاپم 11 شب رو نشون میده (و همیشه نیم ساعت جلوئه) به این نتیجه رسیدم که :" نه تو میمانی نه اندوه... و نه هیچ یک از مردم این آبادی..."پ.ن.2. کارهای اداری خسته کننده ن. مخصوصا اگه کار خودت نباشه ولی اینکه کمک میکنی به کسی که تمام امیدش به توئه خیلی حس باحالیه... حس مهم بودن. پ.ن.3. گفتم :" خیلی ناراحت شدم که نذاشت کاری رو که دوست دارم بکنم"... پرسید:" ازینکه کاریو که دوست داشتی نکردی ناراحت شدی یا از اینکه اون اونقدر روت نفوذ داره که به خاطرش کاریو که دوست داری نکنی؟" یاد صراط افتادم. تو تمام دقیقه های امروز. که کاری که درسته رو باید انجام بدی چه دوست داری و چه نداری... و تمام اشکای امروز برای همین بود. مهم اصل کاره که انجام نشد... چه اهمیت داره که چقدر سخت باشه؟ تموم شد رفت... مهمه که چطور تموم شد و رفت؟ این پروسه تابع مسیره؟ یا نتیجه براش مهمه؟پ.ن.4. همیشه همه ی ادما ازین مینالن که چقد بده که آدم تنهاست و فلان و فلان... تو خوابگاه که باشی یه گوشه ی دنج و گرم برای گریه نداری... اومدی و یه شب دلت یه عالم گرفت...پ.ن.5. پیشگیری گاهی واجبه. حتی اگه پر از خطر و ریسک باشه. بازم به زحمت درمان نمیارزه. عروسیت مبارک... (یعنی مدیونی اگه یه درصد فک کنی من ناراحت شدما!!!!)پ.ن.6. ترم شادیه. نگاه به امروز نکنم، و خدا رو هم شکر کنم که شکر نعمت نعمتت افزون کند و ازین حرفا. ولی خدایی با بچه ها خیلی داره خوش میگذره. حداقل وقتی تو دانشگاه باشی... وقتی دوشنبه ظهر باشه... و چمن های فنی مهندسی و بستنی... پ.ن.7. میگفت:" بنده ی خوب اونه که بر هر بلائی که خدا براش میفرسته صبر نکنه! شکر کنه! از ته دل هم شکر کنه که خدایا دمت گرم فلان چیزو ازم گرفتی... یا فلان چیزو بهم ندادی!!" فک کن باید چه جور آدمایی باشیم ما! پ.ن.8. " و ان یکاد" م شکست...
۹۰/۱۲/۰۷