~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
پ.ن.1. درگیر هماهنگی های کارگاه معرفی رشته ی امسال و کلیه ی توفیق هایی که این روزا بهم اجبار میشه. بد نیست. حداقل چندروز سرت گرمه. مخصوصا تو ماه رمضون که از ترس تشنگی از خونه بیرون نمیری و وقتی هم که افطار شد دیگه اونقد آخر شب هست که بازم نشه بری بیرون. و پیدا شدن افراد جدید تو زندگیت با این تفاوت که نسبت به پارسال تو بزرگترینشون هستی و کلی نقشه ی شوم برای مدیریت!! (لبخند شیطانی) پ.ن.2. دم بعضی آدما رو باید چید! قبل اینکه خیلی بخوان نزدیک شن! والا !!  پ.ن.3. دنبال کار میگردم! البته گشتنم اینه که از صب تا شب به این فک کنم که چه کاری ازم ساخته ست! و نهایتا بخض نیازمندی های روزنامه. از گشتن خوشم نمیاد. دلم میخواد یکی یهو زنگ بزنه و بگه حاضرین فلان جا کار کنین؟!  ( چه پرتوقع!) ولی به هر حال به اون بخش از زندگیم رسیدم که اصلا خوشم نمیاد تو خونه بیکار بمونم! دلم استقلال مالی میخواد! پ.ن.4. خوبی ماه رمضون اینه که مجبور میشی خودتو به هنر های داخل خونه سرگرم کنی! بیرون که شدیدا گرمه! مثلا کتابای انبارکرده رو بخونی... نقاشی بکشی یاا دنبال مدل لباس باشی واسه جشن دو ماه دیگه یا مثلا در جشن سبزی پاک کنی افطاری فردا شب شرکت کنی کلا  شبیه یک "خانوم" میشی. مثل این خانومای خونه دار که صبح تا شب سرشون تو تزئیات و شیرینی پزی و آشپزی و بافتنی گرمه! فکر اینکه شبیه این زن ها باشم باعث میشه که میل و کاموا ها دست نخورده بمونه گوشه ی قفسه.  (بهونه ی خوبی واسه دررفتن!) پ.ن.5. دعای عهد بسی نکات جالبی داره! وقتی آدم یه چیزیو میفهمه دیگه حتی کلمات اون چیزایی نیستن که خونده میشن... و جالبه که خنده ت میگیره وقتی میفهمی اصلش چی داره میگه. به دعا نمیخندیا! به مردمی میخندی که معلوم نیست وقتی دعا رو میشنون یا میخونن به چی فک میکنن که اونطور اشک میریزن و به پیشونیشون میزنن! مطمئنا این چیزا مسائلی نیست که هر آدم معمولی بتونه خودش بفهمه! حتی با خوندن مرتب اون د عا، با خوندن کتابای تفسیر و هرچند تا کتاب دیگه باز هم "نمیفهمی"! مثل فرمولای فیزیکی که فقط میخوندیم واسه امتحان! کم پیش میومد درکش کرد! پ.ن.6. داستان ما داستان مغروری است که به آینه نگاه میکند و با غرور میگوید: من فقط خودم را میبینم! چه کسی میتواند نور را نشان بدهد؟! غافل از آنکه او با نور میبیند. بدون نور ظهور ندارد! این ضعف ماست که میخواهیم خدارا در آثارش جست و جو کنیم در حالیکه آثار خدا با او به ظهور رسیده اند و نمیتوانند ظاهر کننده ی او باشند. مامثل بچه هایی که میخواهند خدارا در برگ گلها و بال پروانه ها و حرکت سریع سنجاقک ها غافلگیر کنند مبخواهیم با اینها اورا ببینیم.... (تطهیر با جاری قرآن- تفسیر جزء 30- علی صفایی حائری) پ.ن.7. هنوز توی "حضور" گیر کرده. براش دوست داشتن به معنی حضور داشتنه! به معنی تملک! که من دوستش دارم پس باید برای همیشه با من باشه و برای من باشه! و اینکه من دوستش دارم پس نمیتونم کس دیگه ای رو هم دوست داشته باشم!  و تلاش من بیهوده بود برای قانع کردنش که روح انسان محدودیت قبول نمیکنه! دوست داشتن ها اختصاصی نیست! تعهد و تعلق مخصوص یک نفر هست اما حس دوست داشتن برای ذخیره کردن نیست که یک جا نثار یک نفر کنی! با هر دست بدی با همون پس میگیری پس دوست داشته باش! همه رو! و این خیانت نیست! خیانت  وقتی معنی پیدا میکنه که اخلاقیات زیر پا گذاشته شن  و انتشار حس دوست داشتن ضد ارزش نیست! اما اون هنوز درگیر حضوره! و اینطوری خورد به یک شکست عشقی بزرگ! و از من خواست براش تصویر یک زن سیاه پوش رو بکشم بین انسان هایی که فقط یکیشون برای اون بود. پ.ن.8. بعضی مسائل خیلی ساده ن که مردم پیچیده ش میکنن (کاری که مامانا توش استادن!)... بعضی کارا رو همه انجام میدن اما بعضی مردم فک میکنن این یک بلاست که به تاوان گناه ناکرده سرشون اومده (و باباها توش استادن)...  پ.ن.9. بعضی فکرا و رفتارا هست که فک میکنی مخصوص توئه! مثل ها کردن جلو پنکه، انگشتتو بذاری رو چراغ قرمز آیفون که ببینی نور از انگشتت رد میشه، یا با تلفن خونه زنگ بزنی به خونه تا ببینی اشغاله یا نه، اما بعد میبینی که اینا اصلا هم مخصوص تو نبوده! حتی ابتکاری ترین کارهایی که فک میکردی مخصوص توئه یک قاعده ی کلی بین همه ی مردم بوده و تو واقعا الکی فک میکردی خاصی!!! و خلاصه اینکه ما آدما خیلی شبیه همیم! حتی اگه نخوایم!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۵/۰۱
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی