~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین
غمگینم چونان پیرزنی که آخرین سربازی که از جنگ برمیگردد پسرش نیست! پ.ن.0.مایاکوفسکی پ.ن.1. بدترین حس دنیا : اینه که زمان از دستت در بره. اصلا نفهمی چی شد و چطوری شد. فقط چشماتو باز میکنی و میبینی کارایی کردی که انتظار نداشتی.  و هیچ راهی برای جبرانش هم نیس. مثل بمب ساعتی. فک کن یه بمب ساعتی رو روشن کردی و نمیتونی خاموشش کنی! بدترین حس دنیارو وقتی داری که نشستی رو بروی بمب ساعتی. ثانیه شمارش معکوس میره جلو . نه میتونی خنثی ش کنی و نه میتونی زمان رو برگردونی عقب. دست و پا میزنی تو پشیمونی از فعال کردنش و جلوی چشمت اینده و رویاهایی که میتونستی بدست بیاری اما بهشون نمیرسی رو مرور میکنی و برای آینده ای که خودت داری از دستش میدی حسرت میخوری... و حس مسئولیت و عذاب وجدان برای آدم هایی که از دست دادی و قراره از دست بدی.  پ.ن.2. تو پست قبلی گفتم گاهی موقعیتایی برات پیش میاد که اگه چند وقت قبل بود عمرا فک میکردی برای تو اتفاق بیفته.  دیشب دوباره یکیش رخ داد!! به خودکشی فک کردم. به یک راه راحتش. و حتی به این فک کردم که چرا هیچ عکسی ندارم که قاب کنن و تو مراسمم بذارن؟ و این که اولین کاری که باید بکنم اینه که یک عکس تکی خوشگل از خودم بگیرم! البته فقط فکر بود! پیدا کردن یک راه حل برای زودتر تموم کردن زندگی... چه فایده ای داره وقتی هرروز که داره میگذره "بهتر" نمیشم؟! اینطوری حداقل یه ذره بار آدم سبکتره! (به این میگن پاک کردن صورت مسئله!) نگران نشین! من حتی جرئت مردن هم ندارم! پ.ن.3. دنبال یک کار خیلی خاصم. دعا کنین درست شه. احتیاج دارم سرمو اونقدر بند کنم به فعالیت های از صبح تا شب که دیگه وقتی میخوام بخوابم فقط بخوابم... ازینکه این افکار تو ذهنم پررنگ تر شه میترسم. پ.ن.4. یه شخصیت هست تو سریال خاطرات خون آشام. اسمش کارولاین ه . با وجود اینکه همه فک میکنن من شبیه "الینا" م اما به این نکته رسیدم که من بیشتر شبیه کارولاین م! با همون احساسات، همون افکار و همون سردرگمی ها و همون سرگرمی ها!  پ.ن.5. آهنگ "تو میبخشی" از علی لهراسبی ( تیتراژ پایانی سریال خداحافظ بچه هم هست)...  پ.ن.6. گاهی خدا اونقد یهویی و دقیقا همون لحظه که داری تو عمق خودت خفه میشی میپره جلوت که از شدت شوقت دوباره خفه میشی!!!!!!! دیشب 3 بار این اتفاق افتاد. یه بار با اون آهنگ، یه بار با یک اس ام اس از یک شماره ی ناشناس اما با متنی که کاملا به موقع بود، و یک بار با پلی شدن غیر منتظره ی دعای عهد تو موبایلم. و خدا به شدت اصرار داشت به یاد من بیاره که بازم اول و آخرش خودشه. پس بهتره اینقد لوس بازی در نیارم. زمانیه که به من داده شده و موظفم بگذ رونمش. بهتره حداقل فکر آماده کردن نیروهای امدادی برای روزهای بعد از انفجار باشم. پ.ن.7. اگه دست من بود اجازه میدادم که با لاک هم میشه وضو گرفت!! انطوری هرروز دستامو یه رنگ لاک میزدم. واقعا حس جالبه وقتی انگشتات رنگ دارن. مخصوصا وقتی داری دستاتو میشوری، یا ظرف میشوری یا لباس میشوری! اون موقع به انگشتات افتخار میکنی! ))))) پ.ن.8. گاهی به این فک میکنم که اگه بابای من ، بابام نبود بازم منو دوست داشت؟! یا مامانم مثلا. اینکه منو دوست دارن به خاطر اینه که پدر و مادر باید بچه هاشونو دوست داشته باشن . نه به خاطر اینکه بچه هاشون چه شخصیتی دارن. به خاطر اینکه صرفا و صرفا بچه هاشون هستن! مثلا اگه من بچه ی همسایه بودم بازم بابام منو دوست داشت؟ اعتماد به نفس ضعیفم همیشه جواب منفی میده!  اینم یک حس نابودگر دیگه ست.  پ.ن.9. کاش خدا کم کنه روزایی از زندگی آدم رو که دلمون میخواد از تقویم و تاریخ و حافظه ی خودمون و هرکس دیگه ای پاک کنیم!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۵/۳۰
خانوم سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی