[یکم]
مامان بیان(کلاس چهارم) پیام داد : دختر من رو دیروز بردین نماز بخونه. این مسائل شخصی هستن. من جندساله تلاش کردم دخترم رو ازین مسائل دور نگه دارم.
[دوم]
سمیه : خانم! روز عاشورا «یا حسین» روی ماه افتاده بود دیدین؟
من : وافعا؟
سمیه :آره خانم. به خدا افتاده بود.
من: روی ماه لکه های خاکستری هست. وقتی توی ذهنت یک پس زمینه داری، مثلا یک تصویر یا یک نوشته، لکه های روی ماه در چشم تو طوری پررنگ میشن که چیزی که تو ذهنته رو ببینی. اما همیشه چیزی که می بینی واقعیت نداره.
سمیه : چرا خانم. به خدا خودم دیدم. واقعا یا حسین بود.
سمیه :آره خانم. به خدا افتاده بود.
من: روی ماه لکه های خاکستری هست. وقتی توی ذهنت یک پس زمینه داری، مثلا یک تصویر یا یک نوشته، لکه های روی ماه در چشم تو طوری پررنگ میشن که چیزی که تو ذهنته رو ببینی. اما همیشه چیزی که می بینی واقعیت نداره.
سمیه : چرا خانم. به خدا خودم دیدم. واقعا یا حسین بود.
من : سمیه! اگه تو واقعا میخواستی که یا حسین رو ببینی، اونو میبینی. اما این باعث نمیشه که این تصویر حقیقت داشته باشه. همونطور که اگه من بهت بگم امشب ببین عکس امام خمینی روی ماه دیده میشه، تو واقعا اونو می بینی.
پریان: امام خمینی کیه!؟
من : همونی که عکسش اول کتاباتون هست.
پریان: دو نفرن خانم. خیلی شبیه همه ن. من نمیتونم تشخیص بدم.
پ.ن.1. سیستم توصیفی برای ارزشیابی بچه ها خیلی مزخرفه. من به بچه ای که هیچ اشتباهی نداره و کسی که 2 تا اشتباه داره "بسیار خوب" میدم. 2 تا اشتباه تا 4 تا اشتباه "خوب" محسوب میشن و بعد قابل قبول و بعدتر "نیاز به تلاش بیشتر". یعنی به صورت پیش فرض بچه ها همون اول برای بهترین بودن تا دو تا اشتباه رو برای خودشون در نظر می گیرن. و این اصلا خوب نیس.
۹۵/۰۷/۲۶