یه فرصت جدید!
تازه ۶ دقیقه ش گذشته...
پ.ن.۱. امشب همه دعوتن! افطار! خیلی خوش میگذره! به اضافه ی حرفایی که باید بهشون بزنم!از اینکه حالا که دارم میرم، میخوام به خاطر تمام حرفام، شوخیایی که کردم و نخواستن، غیبتایی که ناخواسته بوده...منو ببخشن!
پ.ن.۲. ندا امروز خدافظی کرد! رفت گرگان...
پ.ن.۳. کاش این شب قدر یه چیزی متفاوت با بقیه باشه...
۸۷/۰۶/۲۸