~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین

۲۲ مطلب در اسفند ۱۳۸۷ ثبت شده است

[عنوان ندارد]

يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۸۷، ۰۷:۲۹ ب.ظ
امروز خیلی خوبم! خیلی! "تبسم" به جمعمون اضافه شد! یه نرگس خیلی قشنگ! امتحان شیمی خوب بود! بلیت برگشت هم گرفتیم!الان وقت نوشتن نیست! کلی حرف داشتم واسه زدن اگه این دختره -مسئول سایت- بذاره! هرشب کلی حرف میاد تو ذهنم که باید حتما اینجا مینوشتم... اما همش میپره! میخوام یادداشت کنم اما همیشه میگم حیف کاغذ...   پ.ن.۱. از دستشون شاکیم! ای بابا! دیگه چقدر... پ.ن.۲. دوستشون دارم! خیلی!پ.ن.۳. حالم خوبه؟ سرم درد میکنه! بوی پیاز میدم! بدنم گر گرفته! خسته م! میخوام برم خونه!پ.ن.۴. حالم از پست امروزم به هم میخوره! پ.ن.۵. از بس "ترنم" رو بوس کردم و ناز کردم گل داد ۶ گلبرگی!!!!!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۸۷ ، ۱۹:۲۹
خانوم سین

[عنوان ندارد]

چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۸۷، ۰۷:۰۵ ب.ظ
هنوز دلم اونقدر تنگ نشده که واسه برگشتن به خونه لحظه شماری کنم!   پ.ن.۱.امروز خیلی روز خوبی بود!از گفتن این جمله خسته شدم! پ.ن.۲.میخوام برگردم نمیدونم "ترنم" رو چی کار کنم! پ.ن.۳. محمد شیرازی همچنان داره فاز میده!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۸۷ ، ۱۹:۰۵
خانوم سین

[عنوان ندارد]

دوشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۲۸ ب.ظ
سلام خاطره ی خوبم! امروز یه روز خیلی خوب بود! غیر از یه جا!یک شوخی بود همین! واسه شوخی کسی معذرت خواهی نمیکنه! ولی من کردم! چند بار! شوخی ای که تا به حال خیلیا با من کرده بودن! خیلی بی جنبه بودن بده! اینکه دستاشو بگیری و معذرت بخوای و اون جلوی همه بگه:" دستامو ول کن! حرف نزن" شاید من عوض شدم! هر چی هست دلم نمیاد حتی یه بار دیگه واسه آشتی تلاش کنم! اون تنها خواهد موند نه من! به خاطر غرور!  تا یاد بگیره بذاره کنار این اخلاقو!تا نرم تر باشه! بفهمه چه جوری باید فراموش کرد و شاد بود!"کاری که من همیشه میکنم و کردم!" تا من بفهمم که همیشه نمیشه دوست همه بود!     پ.ن.۱.قرار شد برای کلاس "اکولوژی" دو روز گردش تو جنگل داشته باشیم که کارای اداری ش با من و الهه ست!پ.ن.۲. کلاس زبان محشر بود! تموم حرفای دفعه پیشو فراموش کن! میشه کنار اومد! پ.ن.۳. و ان یکاد الذین... پ.ن.۴. نمیدونم کارم درسته یا نه! باهاش چی کار کنم؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۸۷ ، ۱۳:۲۸
خانوم سین

~:* بگو سیب... *:~ -

يكشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۸۷، ۰۸:۳۰ ب.ظ
سلام خاطره ی خوبم!

امروز یه روز خیلی خوب بود! غیر از یه جا!
یک شوخی بود همین! واسه شوخی کسی معذرت خواهی نمیکنه! ولی من کردم! چند بار! شوخی ای که تا به حال خیلیا با من کرده بودن! خیلی بی جنبه بودن بده! اینکه دستاشو بگیری و معذرت بخوای و اون جلوی همه بگه:" دستامو ول کن! حرف نزن"

شاید من عوض شدم! هر چی هست دلم نمیاد حتی یه بار دیگه واسه آشتی تلاش کنم!

اون تنها خواهد موند نه من! به خاطر غرور!

 تا یاد بگیره بذاره کنار این اخلاقو!تا نرم تر باشه!

بفهمه چه جوری باید فراموش کرد و شاد بود!"کاری که من همیشه میکنم و کردم!"

تا من بفهمم که همیشه نمیشه دوست همه بود!

 

 

پ.ن.۱.قرار شد برای کلاس "اکولوژی" دو روز گردش تو جنگل داشته باشیم که کارای اداری ش با من و الهه ست!
پ.ن.۲. کلاس زبان محشر بود! تموم حرفای دفعه پیشو فراموش کن! میشه کنار اومد!

پ.ن.۳. و ان یکاد الذین...

پ.ن.۴. نمیدونم کارم درسته یا نه! باهاش چی کار کنم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۸۷ ، ۲۰:۳۰
خانوم سین

~:* بگو سیب... *:~ -

يكشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۸۷، ۰۸:۳۰ ب.ظ
سلام خاطره ی خوبم!

امروز یه روز خیلی خوب بود! غیر از یه جا!
یک شوخی بود همین! واسه شوخی کسی معذرت خواهی نمیکنه! ولی من کردم! چند بار! شوخی ای که تا به حال خیلیا با من کرده بودن! خیلی بی جنبه بودن بده! اینکه دستاشو بگیری و معذرت بخوای و اون جلوی همه بگه:" دستامو ول کن! حرف نزن"

شاید من عوض شدم! هر چی هست دلم نمیاد حتی یه بار دیگه واسه آشتی تلاش کنم!

اون تنها خواهد موند نه من! به خاطر غرور!

 تا یاد بگیره بذاره کنار این اخلاقو!تا نرم تر باشه!

بفهمه چه جوری باید فراموش کرد و شاد بود!"کاری که من همیشه میکنم و کردم!"

تا من بفهمم که همیشه نمیشه دوست همه بود!

 

 

پ.ن.۱.قرار شد برای کلاس "اکولوژی" دو روز گردش تو جنگل داشته باشیم که کارای اداری ش با من و الهه ست!
پ.ن.۲. کلاس زبان محشر بود! تموم حرفای دفعه پیشو فراموش کن! میشه کنار اومد!

پ.ن.۳. و ان یکاد الذین...

پ.ن.۴. نمیدونم کارم درسته یا نه! باهاش چی کار کنم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۸۷ ، ۲۰:۳۰
خانوم سین

[عنوان ندارد]

يكشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۸۷، ۰۷:۳۰ ق.ظ
امروز خوبم! دیشب شب قشنگی بود! اتاق ۱۰۱ رو ترکوندیم! از خنده مرده بودم! مونا و رویا و سونیا به هم میفتن دیوونه میکنن آدمو!بعدشم کیک تولد و ... وسط داد و فریاد یهو مونا همه رو میشوند که بیاین واستون روضه بخونم! باز وسطش گیتارو ور میداشت و یه چرت دیگه میگفت! آخر شب هم یک آهنگ از "ماهان بهرام خان" -که تازه فهمیدم واسه سه تا از دوستاش که تو دریا جلوی چشمش غرق شدن خونده- و کلی گریه نیمه شبی!   پ.ن.۱. دیشب یه ترس عجیب از آینده فکرمو گرفته بود! میترسم از این که هیشکی نتونه اونی که هست رو درک کنه! پ.ن.۲. و ان یکاد الذین... پ.ن.۳. حدود یه ساعت وقتم صرف شد واسه ساختن وبلاگ برای اون دوستی که تو پست قبل گفتم! پ.ن.۴. حافظ دیشب خیلی خوب آرومم کرد! مرسی محمد شیرازی! پ.ن.۵. همونی میمونم که بودم! تصمیمم همینه! با یه سری اصلاحات ریز! همون "سیمین" همیشگی!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۸۷ ، ۰۷:۳۰
خانوم سین

[عنوان ندارد]

پنجشنبه, ۸ اسفند ۱۳۸۷، ۰۴:۵۳ ب.ظ
۳ بار دارم فال میگیرم! بهش اعتقاد زیادی ندارم اما بدجور بردتم تو فکر!امکان نداره بی دلیل ۳بارش یه چیز بیاد!  زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم   می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم   زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم طره را تاب مده تا ندهی بر بادم   یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم   رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم قد برافراز که از سرو کنی ازادم   شمع هر جمع مشو ورنه بسوزی ما را یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم   شهره ی شهر مشو تا ننهم سر در کوه شور شیرین منما تا نکنی فرهادم   رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس تا به خاک در آصف نرسد فریادم   حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی من از آن لحظه که در بند توام آزادم!   کاش همه ی تعبیرایی که ازش میکنم غلط باشه! به خودم مطمئنم! کامل کامل! فقط... این روزا خیلی حرفا هست که زیاد خوشایند نیست! اصلا اهل این حرفا نیستم! امل... مرتجع... سنگین... متین... هر چی میخواد اسمش باشه! حق نداره بگه به من میاد که بی.اف داشته باشم! اونم دوستم...   پ.ن.۱. بچه ها میگن به خاطر حسادته! امکان نداره چون هیچ چیز برتری تو خودم نمیبینم! حتی خیلی اوقات احساس ضعف میکنم! پ.ن.۲. کاش یه نفر که میشد بهش اعتماد کرد بهم میگفت که میتونم دوست خوبی باشم یا نه! کاش هیچ چیزی به اسم تعارف وجود نداشت! پ.ن.۳. "سیمین" همیشگی نیستم! حداقل الان! کاش یکی میگفت چی کار کنم!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۸۷ ، ۱۶:۵۳
خانوم سین

~:* بگو سیب... *:~ -

چهارشنبه, ۷ اسفند ۱۳۸۷، ۰۸:۳۰ ب.ظ
۳ بار دارم فال میگیرم!

بهش اعتقاد زیادی ندارم اما بدجور بردتم تو فکر!
امکان نداره بی دلیل ۳بارش یه چیز بیاد!

 زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم

ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم

 

می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر

سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم

 

زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم

طره را تاب مده تا ندهی بر بادم

 

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم

غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

 

رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم

قد برافراز که از سرو کنی ازادم

 

شمع هر جمع مشو ورنه بسوزی ما را

یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم

 

شهره ی شهر مشو تا ننهم سر در کوه

شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

 

رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس

تا به خاک در آصف نرسد فریادم

 

حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی

من از آن لحظه که در بند توام آزادم!

 

کاش همه ی تعبیرایی که ازش میکنم غلط باشه!

به خودم مطمئنم! کامل کامل! فقط... این روزا خیلی حرفا هست که زیاد خوشایند نیست!

اصلا اهل این حرفا نیستم! امل... مرتجع... سنگین... متین... هر چی میخواد اسمش باشه! حق نداره بگه به من میاد که بی.اف داشته باشم! اونم دوستم...

 

پ.ن.۱. بچه ها میگن به خاطر حسادته! امکان نداره چون هیچ چیز برتری تو خودم نمیبینم! حتی خیلی اوقات احساس ضعف میکنم!

پ.ن.۲. کاش یه نفر که میشد بهش اعتماد کرد بهم میگفت که میتونم دوست خوبی باشم یا نه! کاش هیچ چیزی به اسم تعارف وجود نداشت!

پ.ن.۳. "سیمین" همیشگی نیستم! حداقل الان! کاش یکی میگفت چی کار کنم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۸۷ ، ۲۰:۳۰
خانوم سین

~:* بگو سیب... *:~ -

چهارشنبه, ۷ اسفند ۱۳۸۷، ۰۸:۳۰ ب.ظ
۳ بار دارم فال میگیرم!

بهش اعتقاد زیادی ندارم اما بدجور بردتم تو فکر!
امکان نداره بی دلیل ۳بارش یه چیز بیاد!

 زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم

ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم

 

می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر

سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم

 

زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم

طره را تاب مده تا ندهی بر بادم

 

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم

غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

 

رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم

قد برافراز که از سرو کنی ازادم

 

شمع هر جمع مشو ورنه بسوزی ما را

یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم

 

شهره ی شهر مشو تا ننهم سر در کوه

شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

 

رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس

تا به خاک در آصف نرسد فریادم

 

حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی

من از آن لحظه که در بند توام آزادم!

 

کاش همه ی تعبیرایی که ازش میکنم غلط باشه!

به خودم مطمئنم! کامل کامل! فقط... این روزا خیلی حرفا هست که زیاد خوشایند نیست!

اصلا اهل این حرفا نیستم! امل... مرتجع... سنگین... متین... هر چی میخواد اسمش باشه! حق نداره بگه به من میاد که بی.اف داشته باشم! اونم دوستم...

 

پ.ن.۱. بچه ها میگن به خاطر حسادته! امکان نداره چون هیچ چیز برتری تو خودم نمیبینم! حتی خیلی اوقات احساس ضعف میکنم!

پ.ن.۲. کاش یه نفر که میشد بهش اعتماد کرد بهم میگفت که میتونم دوست خوبی باشم یا نه! کاش هیچ چیزی به اسم تعارف وجود نداشت!

پ.ن.۳. "سیمین" همیشگی نیستم! حداقل الان! کاش یکی میگفت چی کار کنم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۸۷ ، ۲۰:۳۰
خانوم سین

[عنوان ندارد]

چهارشنبه, ۷ اسفند ۱۳۸۷، ۰۳:۲۰ ب.ظ
با وجود تمام هیجانات، امروز اصلا خوش نگذشت! صبح کلاس شیمی آلی...پشت سرش ریاضی، بعد گرفتن گوشی از نوکیا سنتر (ویروسی شده بود بدفرم)، نهار (از ماهی متنفرم)،کلاس زبان و بعد پشت در موندن تو خوابگاه و از شدت بیکاری اومدن تو نت و دانلود و کلوب و یاهو! همین!!! بیهوده ترین روز!   پ.ن.۱. جزء معدود کلاس زبانایی بود که با سر درد ازش اومدم بیرون! مردم خودشونو میکشن دانشجوشون سر کلاس حرف بزنه اونوقت... آخه تو کدوم  کلاس زبانی در سطح دانشگاه فارسی حرف میزنن؟؟؟؟ پ.ن.۲. ... پ.ن.۳. اگه بعضی نظرات احتیاج به جواب داشت همون پایینش میزنم!این یه دفتر خاطرات نیمه شخصیه! اصراری ندارم همه بخونن!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۸۷ ، ۱۵:۲۰
خانوم سین