~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین

۱۵ مطلب در مرداد ۱۳۸۸ ثبت شده است

[عنوان ندارد]

سه شنبه, ۶ مرداد ۱۳۸۸، ۰۸:۳۷ ق.ظ
امروز یه مهمونی کوچیک داریم! صبح فائزه تماس گرفت و قرار شد بعدازظهر  با ستاره، سحر،شادی و مهتاب بیان خونه مون! خلاصه که از صبح دارم تمیزکاری میکنم! دیشب شام رفتیم بیرون! خوش گذشت... مخصوصا با رسیدن کارت های عروسی جلیل و غزاله که به سبک قشنگی طراحی شده بود.   پ.ن.۱. کنکور مثل اینکه تاثیر خودشو گذاشته! اعصاب واسه کسی نمونده... پ.ن.۲. من همینجا شرط میبندم که این تابستون گواهینامه نمیگیرم! خیلی پشت گوش انداختن واسه ثبت نام! مثل اینکه باید بیخیال کمک بابا شم!!!!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۸۸ ، ۰۸:۳۷
خانوم سین

[عنوان ندارد]

يكشنبه, ۴ مرداد ۱۳۸۸، ۱۰:۳۰ ق.ظ
خوش میگذره! صبحا تا ۱۱ خواب... بعد کامپیوتر... بعد نهار... بعد دوباره کامپیوتر... و همش کامپیوتر... نمیدونم چرا دوباره زدم تو تریپ اینترنت... در حد شدید! اما خب دیدن لینکای داغ کلوب خیلی جالبه... یا پیدا کردن اشناها تو سایت badoo شب یه عروسی اجباری باید برم! عروسی کسی که تا حالا ندیدمش!   پ.ن.1. چرا این دفعه هیشکی پایه ی سینما رفتن با من نیست؟ پ.ن.2. هفته ی دیگه یه بلیت رفت و برگشت واسه تهران میگیرم! 3-4 روز بریم تهران ببینیم چه خبره. پ.ن.3. خواب دانشگاه و کلاس شیمی دیدم! کاش ترم تابستون ارائه میشد!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۸۸ ، ۱۰:۳۰
خانوم سین

ضدپست...

جمعه, ۲ مرداد ۱۳۸۸، ۰۸:۳۰ ب.ظ
بلاخره یه روز اومد که بشه بهش گفت پر کار... سالگرد "ایران" بود... کی فکرشو میکرد یه سال گذشت به همین راحتی؟ سال پیش همین موقع نتایج کنکور اعلام شد و من تو عزای "ایران" فهمیدم که باید به کجا برم.... "سلولی و مولکولی" عزیزم تو مراسم "ایران" برای اولین بار به گوشم خورد و یادمه که اصلا موافقش نبودم! بهشت فضل تو بعدازظهر عالی بود... دیدن افرادی بعد یکسال که هر کدوم یه حس رو به من القا میکردن... تنفر... لجبازی... غرور... شادی... بازی با آدما خیلی جالبه... با یکیشون با نهایت شیطنت حرف میزنی؛ با یکی مثل دخترای خانوم سرتو میندازی پایین و فقط میگی "ممنون، متشکرم، جای شما خالی، سلام برسونین" ؛ با یه عده ی دیگه اصلا حرف نمیزنی و از دستشون در میری... پیک نیک شب هم خوب بود.با خاله زهرا و دایی مهدی! خوش گذشت!   پ.ن.۱. کتاب "دیدار از دانیل استیل" خیلی بهتر از "عروسی سکوت از یه نویسنده ی ایرانی" به نظر میرسه... پ.ن.۲. دیشب بابا کلی دعوام کرد... آخه از بیرون که اومدیم ماژیک رو برداشتم و رو دیوار شعر مورد علاقه مو از "آوریل لاویگنه" نوشتم... رو آینه رو هم پر کردم. دعوام کرد اما نصفه شب اومد از در و دیوار اتاقم عکس گرفت.من که خواب بودم مثلا! پ.ن.۳. و ان یکاد الذین... پ.ن.۴. داره کم کم همه چی برمیگرده به همون چیزی که باید میبود... خوشحالم!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۸۸ ، ۲۰:۳۰
خانوم سین

پست انحرافی... به یاد آکواریوم

پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۸۸، ۰۲:۲۸ ب.ظ
ما رو باش رو چه درختی اسممونو جا میزاریم               ما رو باش         قسمتی جز اون دو چشم نا مسلمون که نداریم            ما رو باش         به هوا داری تو شیشه میخونه رو با سنگ شکستیم      نارفیق         سنگ و شیشه اگه دشمن  من و تو که موندگاریم          ما رو باش         تشنه موندیم و مشت آب نا اهل رو نخواستیم سر ظهر         چون میخواستیم واسه حجلمون خورشید رو بیاریم         ما رو باش         چشم خشکیده داره به ناودون کوچه حسادت میکنه         ما به این بغض سمج گفته بودیم ابر بهاریم                   ما رو باش         غزل کوچه ما قلندران پیر و عاشق که اینه         ما که سواریم  فکر تازه عاشق پیاده باش                    ما رو باش      پ.ن.۱. با تشکر از شایلان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۸۸ ، ۱۴:۲۸
خانوم سین

تا قیامت روضه بخون و سینه بزن...نخوام نمیشه!

پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۸۸، ۰۱:۵۹ ب.ظ
اعصابم یه مدته خیلی بهم ریخته! از خستگی و بیکاریه! خیلی سخته بعد یه مدت جنب و جوش بشینی تو خونه و تنها کارت منتظر موندن واسه شروع شدن فوتبالیستا یا رفتن به تختخواب باشه! امروز رفتم کتابخونه و دوباره رمان خوندنو شروع کردم... اما خب... بازم درست نشد!با اتو مو ور رفتم به موهام مدل جدید بهش بدم... ۵ دقیقه بیشتر نبود!بازم همون کار... کلوب و وبلاگ و میل و چت هم که روزمرگی آورده...   پ.ن.۱. خ.ب ح.صله م سر رفت... دیشب ساعت ۹-۱۱ هواس سینما کردم که بعد یه مشاجره با خانواده ی عزیز کنسل شد... پ.ن.۲. "سهیل" از مکه اومد... نه واسه استقبال رفتم نه واسه مهمونی ش... دعوای دیشب بهونه ی خوبی شد که نرم! پ.ن.۳. دوستت ندارم سیمین! غرغرو و اخمو و بداخلاق... کی همچین دختری رو دوست داره؟؟؟ تا خوب نشدی حق نداری بیای اینجا! دیگه ننویس! پ.ن.۴. ۱۸.۵۷
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۸۸ ، ۱۳:۵۹
خانوم سین