~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین

۱۹ مطلب در بهمن ۱۳۸۷ ثبت شده است

[عنوان ندارد]

چهارشنبه, ۹ بهمن ۱۳۸۷، ۱۰:۰۴ ق.ظ
از ماکارونی متنفرم... از چشم و هم چشمی هم همینطور...   پ.ن.۱. کادوشو خریدم! فردا بهش میدم! تو جشن تولدش! پ.ن.۲. نمیخوام باهاشون رابطه داشته باشم! اقرار میکنم... دوستای خوبی برام نیستن!پ.ن.۳.چقدر روزا الکی میگذره!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۸۷ ، ۱۰:۰۴
خانوم سین

[عنوان ندارد]

سه شنبه, ۸ بهمن ۱۳۸۷، ۱۱:۰۹ ق.ظ
نمراتو گرفتم! بازم جای امید هست که ترم دیگه بتونم ۲۴ واحد وردارم!!! همه چیز به نمره ی فیزیکم بستگی داره!!   پ.ن.۱. از کارا کلی عقب موندم! اگه فردا بخوام راه بیافتم٬ فرصت کمی دارم! پ.ن.۲. فکر نمی کردم جلوش کم بیارم! عجب انسانیه این ستایش! پ.ن.۳. "i  have confidence on u  and ur  ability, sure u  will  be  almost top  of the  university" برو بابا دلت خوشه!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۸۷ ، ۱۱:۰۹
خانوم سین

[عنوان ندارد]

دوشنبه, ۷ بهمن ۱۳۸۷، ۰۴:۵۲ ب.ظ
سینما امشب عالی بود! فیلمش معرکه بود! با مطهره رفتیم دیدیم! "دلشکسته" برگشت هم خوب بود! خونه ی عمه و بودن کنار ساجده و ستایش و یگانه و طاها! روزای خوبی میگذرن! چرا بعضی اوقات فکر میکنم نمیتونم اینجا بمونم؟ احساس میکنم ساکنم! علیرغم همه ی ورجه وورجه ها بازم آروم نمیشم!   پ.ن.۱. چقدر قشنگ و غرورآمیزه که بشنوی وقتی رفتی، پشت سرت گریه کرده!عاشقتم مامانی! پ.ن.۲. کمک کردم یه شایعه پخش بشه! شایعه... احساس خوبی ندارم!پ.ن.۳. کلی کار دارم فردا!باید آماده شم!پ.ن.۴. دارم به لحظه ای که میخواستم نزدیک میشم! ازش میترسم ولی منتظرشم! چرا دروغ؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۸۷ ، ۱۶:۵۲
خانوم سین

[عنوان ندارد]

يكشنبه, ۶ بهمن ۱۳۸۷، ۰۶:۴۰ ب.ظ
روزای خوب و آرومی میگذره!!!!! شاید رفتم سفر! یه سفر ۲ روزه! تنهایی... برنامه ی سینما رو هم ریختیم!   پ.ن.۱. قالی و مواد دارویی صادر میکنیم و به ازاش "چای سیاه" دریافت میکنیم! پ.ن.۲. بازسازی عراق با ایران، بازسازی غزه و فلسطین هم با ایران! (به من چه!!) پ.ن.۳. کاش در مورد من اشتباه فکر نکنه! من اصلا نمیخوام مزاحم دخترشون شم!!! پ.ن.۴. کلی وقتم به دانلودای نیمه تمام گذشت! کاش سعید "اینترنت پر سرعت" رو جور کنه!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۸۷ ، ۱۸:۴۰
خانوم سین

[عنوان ندارد]

شنبه, ۵ بهمن ۱۳۸۷، ۰۸:۰۱ ق.ظ
روز خوبیه! تولد فائزه بود! دیروز خیلی ناگهانی اومدن خونمون! کلی خوش گذشت! خونه ی دایی حمید هم رفتیم! احساس میکنم معذبه وقتی اونجام! کاش هیچ کس جلوی اون ازم نپرسه "چه خبر از دانشگاه!؟"   *خیلی زود جلوی خواسته م کوتاه اومدن! کیفش رفت! *طفلک عادل...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۸۷ ، ۰۸:۰۱
خانوم سین

[عنوان ندارد]

جمعه, ۴ بهمن ۱۳۸۷، ۱۰:۵۱ ق.ظ
خونه خیلی خوبه! خوابیدن تا ساعت ۱۲ ظهر... چای آماده... گردوها شکسته... نهار بی دردسر... تلویزیون...کامپیوتر... کتاب... خیابون... بستنی...موزیک!   پ.ن.۱. شادی رو دیدم! کادو تولدشو بهش دادم! فکر کنم خوشش اومد... پ.ن.۲. دلم یه آیس پک مخصوص پر از اسمارتیز میخواد! پ.ن.۳. اکانتم وارد نمیشه! پ.ن.۴. خاطرات روزانه شروع شد!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۸۷ ، ۱۰:۵۱
خانوم سین

~:* بگو سیب... *:~ -

پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۸۷، ۰۸:۳۰ ب.ظ
خونه خیلی خوبه!
خوابیدن تا ساعت ۱۲ ظهر...

چای آماده...

گردوها شکسته...

نهار بی دردسر...

تلویزیون...کامپیوتر... کتاب... خیابون... بستنی...موزیک!

 

پ.ن.۱. شادی رو دیدم! کادو تولدشو بهش دادم! فکر کنم خوشش اومد...

پ.ن.۲. دلم یه آیس پک مخصوص پر از اسمارتیز میخواد!

پ.ن.۳. اکانتم وارد نمیشه!

پ.ن.۴. خاطرات روزانه شروع شد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۸۷ ، ۲۰:۳۰
خانوم سین

~:* بگو سیب... *:~ -

پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۸۷، ۰۸:۳۰ ب.ظ
خونه خیلی خوبه!
خوابیدن تا ساعت ۱۲ ظهر...

چای آماده...

گردوها شکسته...

نهار بی دردسر...

تلویزیون...کامپیوتر... کتاب... خیابون... بستنی...موزیک!

 

پ.ن.۱. شادی رو دیدم! کادو تولدشو بهش دادم! فکر کنم خوشش اومد...

پ.ن.۲. دلم یه آیس پک مخصوص پر از اسمارتیز میخواد!

پ.ن.۳. اکانتم وارد نمیشه!

پ.ن.۴. خاطرات روزانه شروع شد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۸۷ ، ۲۰:۳۰
خانوم سین

[عنوان ندارد]

پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۸۷، ۱۱:۰۲ ق.ظ
امتحانا تموم شد! ترم اول هم... و ۳ ماه از ۱۹همین سال زندگیم... و زندگی با زینب و لاله و الهه و سمانه و عاطفه...     پ.ن.۱. مگه چی کار کردم که گفت :" انتظار داشتم نمره ی اول کلاس تو باشی!!"؟؟ این حرفش فقط باعث شد به جای "پرنیان" خوندن ، تو آکواریوم، گریه کنم! نتونستم... همین! پ.ن.۲.متفاوت باش! اما بدون جلب توجه! پ.ن.۳. روز خوبی رو میبینم! بودن با دوستان! تولد شادی ه! پ.ن.۴. ...که در طریقت ما کافری ست رنجیدن! بازم سعی میکنم! شاید این دفعه شد...  پ.ن.۵. دلم واسه پنجره ی طبقه ی دوم کلاس ۴۱۰  ساختمون فنی و مهندسی تنگ میشه!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۸۷ ، ۱۱:۰۲
خانوم سین