~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برایت سیب‌آوردم نگاهش کردی و گفتی / که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمی‌گفتیم

~:* بگو سیب... *:~

برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب‌ها بر کف اتاق می‌خوابید تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد،...
چه کسی...؟!
چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟؟

آلبر کامو _ سقوط
------
قلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ...

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
مطالب پیشین

۲۱ مطلب در مرداد ۱۳۸۹ ثبت شده است

روز اگر زود گذشت،  و نچیدیم گل از سرخ غروب، رو نگیریم ز تاریکی شب،  که سحر میرسد از ره و درون چشمش، اثر روشن صبحی دگر است .     پ.ن.۰. منبع تمام جمله ها  و شعر این روزها پ.ن.۱. وقتی این "محسن" بیچاره عصبی میشد و گردنش میگرفت من میخندیدم! امروز گردن درد داشتم فراوون! موضوع مسخره ای بود که به بدترین شکل ممکن تموم شد بعد ۵ روز... حرمتا شکست... دو تا و نصفی دوست از دست دادم... نتونستم تلافی کنم... اینم یه تجربه بود... نمیخوام بهش فکر کنم تا مهر... یا دوباره شروع میشه یا همه چی تموم میشه... نمیدونم بدهکارم یا باید طلبکار باشم؟ پ.ن.۲/۱. تو یه روز هزارجور حس نسبت به خودم داشتم: ترس، تاسف، غرور، شکست، تاسف، تاسف پ.ن.۲.  برای متهم ردیف اول: سیمین: راز دوستی رو زمان دشمنی ابراز کردن دور از جوانمردی و انسانیت و مردانگیست (امام جعفر صادق)  برای ولیِّ دم: کشتن گنجشک ها، کرکس ها رو ادب نمیکنه! پ.ن.۳. من الان ۱۹ سال زندگی کردم... ۷۲۰۸ روز... ۱۷۲۹۹۳ ساعت... 10379628 دقیقه ... 622777745 ثانیه   آمار خیره کننده ایه! شما هم اینجا امتحان کن! پ.ن.۴. واسه مریم: نام وبلاگ را به " مریم رو پیدا کن سیمین!" تغییر میدهیم! در کامنتها نشونتو از من میگیرن! پ.ن.۵. اجازه دارم یه دوست باشم اما نه تو کاراش دخالت کنم؛ نه نگرانش باشم؛ نه باهاش بخندم و نه به خاطرش گریه کنم! متاسفانه این یه کار رو نمیتونم بکنم! پ.ن.۶. ... "به جاش هرچی از دهنتون در میاد بذارین! مهم نیست!"
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۸۹ ، ۲۱:۵۱
خانوم سین
واعظی پرسید از فرزند خویش هیچ میدانی مسلمانی به چیست؟ - صدق و بی آزاری و خدمت به خلق هم عبادت هم کلید زندگیست گفت زین معیار تو اندر شهر ما یک مسلمان هست آن هم ارمنی ست!     پ.ن.۱. منبع: وبلاگ زیبای غزاله جون پ.ن.۲. طالع کلوب خیلی عجیب بود! تا حالا اینجوریشو ندیده بودم::" کوچ باید کرد. این بهترین خبر است وقتی می بینی در جایی امکان زندگی نیست یا شرایط سخت و دشواری تو را احاطه کرده به گونه ای که راه نفس را هم بر تو بسته است باید حرکت کرد و رفت." از کجا فهمید؟ پ.ن.۳. فقط یه آدمِ "بییییییییییق" میتونه تو دل طبیعت بره... کنار خانواده ش و بهترین افراده زندگیش باشه اما لذت نبره و دلش بخواد تمام مدت هندزفری بذاره تو گوشش و ولوم رو ببره بالا! "بیییییییییییق" میتونه این موارد باشه: ناسپاس؛ بیکار؛ باحال؛ مشکوک؛ گیج و شاید حتی احمق به هر حال "خرو" هم جای خوبیه! مثل بوژان... بماند که پیک نیکمون به بهای تعویض یک ست کامل اگزوز و منبعش، لاستیک ماشین و یه کارواش کامل تموم شد! اما به همه خوش گذشت...  پ.ن.۴. امروز سرعت بود و سرعت... پ.ن.۵. مرا دوست بدار... اندک ولی طولانی... پ.ن.۶. هراز گاهی توقف در ایستگاه بین راه، فرصت خوبیست برای دیدن مسیر طی شده و نگریستن به راهی که پیش روست. گاهی برای رسیدن باید نرفت ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۸۹ ، ۲۰:۳۳
خانوم سین

391- به چشمهای خود دروغ نگویید خدا دیدنی است ...

چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۸۹، ۰۸:۴۷ ب.ظ
آیا سقفی بالای سرت هست؟ نانی برای خوردن لباسی برای پوشیدن و ساعتی برای خوابیدن داری؟                                                                   -آری نامی برای خوانده شدن کتابی برای آموختن و دانشی برای یاد دادن داری؟                                                                    -آری بدنی سلامت برای برداشتن سبد یک پیر زن. سخنی برای شاد کردن یک کودک دهانی برای خندیدن و خنداندن داری؟                                                                   -آری لحظه ای برای حس کردن قلبی برای دوست داشتن و خدایی برای پرستیدن داری؟                                                                  -آری پس خوشبختی  بسیار خوشبخت.     پ.ن.۱. م ن ب ع: وبلاگ نازنین پ.ن.۲. دیشب از خونه عمه من پشت رل نشستم! سامان و مامان که ترجیح دادن پیاده بیان! ()... من گذاشتم دنده عقب و راه افتادم و مستقیم رفتم خیابون اصلی که با فریاد باباجان فهمیدم احتیاج به یه نیش ترمز هم هست گاها ()... خلاصه دنده رو عوض کردیم و راه افتادیم...نمیدونم چرا بابا کلا دستش رو فرمون بود و خم شده بود سمت من!... خلاصه به سلامت رسیدیم خونه! بابا شب تا دیروقت نخوابید و احتمالا تمام تارهای صوتیش پاره شده بود... رسیدیم خونه و مامان که پیاده اومده بود دم در منتظرمون بود!!! من ==> بابا==> سعید ==> پ.ن.۳. از دسته گل بزرگی که بعد از مرگم آنرا بر سر قبرم خواهید گذاشت شاخه ای از آن را هم اینک به من هدیه کنید. (شکسپیر) پ.ن.۴. "وقتی میبینی یک دستت داره خطا میکنه بکنش و بندازش دور... چون با یه دست تو دنیا زندگی کردن بهتر از دو دستی رفتن تو جهنمه" ... انجیل پ.ن.۵. اگه به چشم تو گاهی کوچیکم و گاهی بزرگ تقصیر من نیست! این تویی که دور و نزدیک میشی! آره!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۸۹ ، ۲۰:۴۷
خانوم سین
All I know is yesterday is gone And right now I belong To this moment, to my dreams... So I won't give up No, I won't break down Sooner that it seems Life turns around And i will be strong Even if it all goes wrong When I'm standing in the dark I still believe... Someone's watching over me...   پ.ن.1. آهنگ قشنگ هیلاری داف که تو فیلم :"Raise Your Voice"  خونده! پ.ن.2. وضعیت معرفی رشته ها عالی پیش میره! دیروز تو "فاطمه زهرا" بودیم و امروز محترمانه با نامه ی ابطال مجوز حراست آموزش پرورش توسط خودشون منتقل شدیم به "خواجه نصیر"... نکات جالبی تو این ماجراها هست! بگذریم از یه سری مسائل بعضیا واقعا باحالن! میبینی با 121000 میاد واسه انتخاب رشته... وقتی با 13000 دندانپزشکی میخوان... وقتی میگه :"هر رشته ای میخواین باشه اما باید دکتر صدام کنن!چشم ندارم دوستام برن دکتر شن من نشم!!!!"  ((- که من پیشنهاد دادم با همین دیپلمش بره داروخونه کار کنه! چون مردم به هر کی اونجاست میگن دکتر!-))... یا مثلا میگه من دوست دارم تو رشته م خون و تشریح زیاد باشه! حالا من اینجوری ====>   هی روزگار!!! پ.ن.3. امشب گودبای پارتی پریسا بود! بورسیه شد رفت آمریکا... پ.ن.4. تیترای مطالبم واقعا بی ربط شدن! فکرکنم بیماری جدیده! پ.ن.5. بعد از بیرون کردنمون از دبیرستان فاطمه زهرا با بچه ها رفتیم "اکسکلاسیو" خوردیم! دقیقا نفهمیدم چی هست اما خیلی طعم شاتوت میداد.... مهسا گفت دیده که توش گردو و بادوم هم ریختن! نمیدونم یک ساعت ورجه وورجه با سعید و سامان با آهنگ های قرن پیت به این معجون ربط داشت یا نه! هرچی بود ساعت 1 کلا کوچه منفجر شد!   پ.ن.6. مربی رانندگی 1 معصوم رو یاد میکنه وقتی من پشت فرمونم! قیافه ش اینجوریه: پ.ن.7. ..:: بدآموزی هایی بدون ریسک تجربه::.. تاکسی های جدیدی رو کشف کردم که زرد و سبز و نارنجی نیستن! سمند یا پژو ... ترجیحا شیشه ها دودی! شانس بیاری شاسی بلند!مجانی هم میبرن و میارن! کلی هم منتو میکشن سوار شی!با کلیه ی امکانات از قبیل کافی شاپ و ...  مکان بلوار بعثت... هر جاییش وایستی پیداشون میکنی!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۸۹ ، ۲۱:۰۰
خانوم سین
آدمک آخر دنیاست، بخند آدمک مرگ همین جاست، بخند دست خطی که تو را عاشق کرد... شوخی کاغذی ماست؛ بخند... آدمک! خر نشوی گریه کنی!آدمک دنیا سراب است، بخند! آن خدایی که بزرگش خواندی                                    به خدا مثل تو تنهاست؛ بخند...      پ.ن.1. هر چی فکر میکنم 2 سال پیش این موقع چه احساسی داشتم اصلا یادم نمیاد! یکی به من تفهیم کنه این "کنکور" یکی از بزرگترین اتفاقای زندگیم بوده و نمیشه اینقدر راحت فراموشش کرد!!!! پ.ن.۲. امروز با هستی رفتیم بیرون! بردمش براش "کوبلن" خریدم -بحث تفننی ماجرا- ، بعد رفتیم بستنی شکلاتی خوردیم -بحث تفریحی ماجرا-، بعد هم موقع رد شدن از خیابون ۶۰ ثانیه واستادیم تا چراغ سبز شه -جنبه ی اخلاقی ماجرا- ... البته بعد دیدن یک مرد محترم که خانومشو داشت به شدت کتک میزد ... ولی از اون جالب تر مردم بودن! همه میگفتن :"دعوا " و میومدن و انگار دارن تءاتر میبینن برنامه ریزی شده منظم دوره می کردنشون و نگا کردن!در حالی که دو نفرشون میتونستن جلو مرد رو بگیرن! بعد هم مثل سپاهیان لشکر دنبالشون راه میفتن تا ببینن کجا میرن! تنها کاری که کردم این بود که هستی رو دور کنم! پ.ن.۳. جلسه ی امروز عالی بود... البته خیلی خسته کننده ست با سرعت ۱۰ حرکت کنی و به خاطر هر حرکتت راهنما بزنی و آینه نگاه کنی... یه ذره راه آزاد شد دنده دو و بعد دنده ۳ و گاز... بیچاره مربی میدونست چیزی نمیتونه بگه... دیگه عادت کردم از بس گفته "بی انصاف... خیلی خنکی... گاز رو کم کن... تندرو... چلچلی (محترمانه ش میشه دارای فن بیان فراوان)...آینه رو بپا... رفتی تو جو..." پ.ن.۴. دلم برای بابلسر تنگ شد... امروز فیلمایی که از ترم ۱ تا الان دارم رو نگاه کردم و کلی خندیدم! بابا چه موجوداتی بودیم ما و چی شدیم ! روند تکاملیمون داغون صعودی بوده! چقدر بچه گونه - وصادقانه البته-...  پ.ن.۵. ..:: appY Fr!endShiP DaY|-| ::.. پ.ن.6. دومین روز دومین هفته ی دومین ماه دومین فصل سال 1389 هم گذشت... پ.ن.7. محمد عزیز... صدای گرم و مهربونت هیچوقت از یادمون نمیره... نازنین مریمت همیشه جاودان میمونه ... و همیشه یادمون میمونه که میگفتی: "ما برای اینکه ایران مهد جاویدان شود" خون دل ها خورده ایم... روحت شاد و یادت گرامی!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۸۹ ، ۱۸:۳۰
خانوم سین

388- غرغر های یک دختر تازه متفهم شده

شنبه, ۹ مرداد ۱۳۸۹، ۰۵:۳۲ ب.ظ
اگر کینه نبودقلبها تمام حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتندمن با دستانی که زخم خورده توستگیسوان بلند تو را نوازش میکردمو تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودمبه یادگار نگه میداشتیو ما پیمانه هایمان را در تمام شبهای مهتابیبه سلامتی دشمنانمان می نوشیدیم     پ.ن.۱. امروز یه جا خوندم :" واسه یه زن ۳ تا صفت برتر هست که برای مرد عیب حساب میشه! "کبر"، "بخل" و " ترس"... تکبر زن در مقابل مردا باعث بزرگی شون و ارزششون میشه! تواضع و نرمی در مقابل هر مردی یه ذره شخصیت خرابی میکنه... "بخل" - خساست سابق- باعث شم اقتصادیشون میشه که اداره ی زندگی رو بهتر میکنه... و در آخر ترسشون از اتفاقاتی که احتمال داره براشون بیفته باعث میشه کمتر ریسک کنن و این سلامت خانواده ای که دارن رو تضمین میکنه..." خب خدا رو شکر! غرور و ترسمون که توجیه شد! خساستمون که به حساب نزدیکیمون به مشهد بود هم که رفت! صفت رذیله ای نبود دیگه؟؟؟ پ.ن.۲.  دکتر شریعتی... منبع : حضور خنده ها پ.ن.۳. آخه کدوم آدمی جلسه اول آموزش رانندگی طرف رو میبره وسط شهر ازش میخواد از ۴راه رد شه و فلکه دور بزنه!؟  منی که وقتی میگه کلاچ رو بگیر باید نگاه کنم کدوم یکی کلاچه؟؟ خدارو شکر دوستان عزیز موتور سوار از اطراف راهنمایی میکردن که "وسطی ترمزه!" ولی آخرش به دور ۳۶۰ درجه با دنده عقب و فرمون کف دستی رسید! نمیدونم در وجنات من چه دید اما دوست دارم دفعه ی بعد تیکآف رو یادم بده! پ.ن.۴. تحت پدر درمانی هستیم! شدیدا اصرار دارن به وضعیت تغذیه خود برسیم! ما هم هر دفعه که از خیابون میایم انبوهی پفک نمکی و دونات شکری( ) میخریم و نوش جاان میکنیم! پ.ن.۵.  تا حالا فکر کردی چقدر زندگی راحت تر بود اگه "تعارف" نبود! تعارف هم یه جور دروغ محسوب میشه البته دروغی که به حساب ادب آدم میره! پ.ن.۶. طی نصایح یک آدمی که ادعا میکرد فلسفه میدونه تصمیم گرفتم "بوف کور" صادق هدایت رو یه بار دیگه بخونم! به شرطی که تا آخر پیش برم و از بعد فلسفی نگاش کنم و  از این جور حرفا!... پ.ن.۷. و طی بحث هایی با یک فرد "آزاد اندیش" و "نو گرا" دنبال مقاله هایی برای توضیح دیه ی زن و ارث زن و حقوق زن و این جور چیزا گشتم!جالبه من که خودم به عنوان یک زن براش توضیح میارم اصلا قبول نمیکرد و شده بود کاسه ی داغ تر از آش! ولی خب دستش درد نکنه... باعث شد تو این مقالات به نکات جالبی دست پیدا کنم که اونقدر برام روزمره و روتین شده بود که یک بار نپرسیده بودم چرا!؟ مثلا وقتی ح.ط بهم گفت "زن ها ناقص العقل هستن... اینو امام علی هم گفته" راحت قبول کردم اما نرفتم ببینم که بابا اصلا قبل و بعد این جمله چی بوده... پ.ن.۸. امروز چند بار خواستم به مامان بگم که این کارایی که داره میکنه حق شرعی ش نیست! یعنی هیچ جای اسلام و فانون یک زن رو دستور به پخت و پز و شستشو و مراقبت از فرزندان و کار کردن و قسط دادن نکرده! ازش خواسته فقط با شوهرش خوشرفتاری کنه که جهاد اکبر حساب میشه! امان از این خانومای فداکار (!) که از شدت خستگی ناشی از انجام حقوق اخلاقی شون به وظیفه ی اصلیشون نمیرسن! پ.ن.آخر: بد آموزی مفرطانه::: وقتی آدم با جلو آینه نشستن و خوشگل کردن سر و صورتش برای شوهرش و خوشبو کردن و مدل به مدل لباس و عطر استفاده کردن دو برابر "خرحمالی" تو خونه ثواب و صواب و خیر دنیا و آخرت رو میبره چرا پوست دستشو با انواع انزیم های دترجنت خراب کنه و ۶۰۰ نوع آرتروز بگیره؟؟ (نشنیده بگیرین!!!!)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۸۹ ، ۱۷:۳۲
خانوم سین

387- ثبت موقت و عدم نمایش در وبلاگ

جمعه, ۸ مرداد ۱۳۸۹، ۰۸:۳۰ ب.ظ
موی عروسک آزاد، پر شاپرک آزادگوشواره های گیلاس؛از پشت عینک آزادلحظه تردید آزاد،آواز تبعید آزاداز چلستون و بیستون، تا تخت جمشید آزادپیرهن گلدار آزاد، خنده بسیار آزادگیس بافته چل گیس ، چون سیم گیتار آزادزنگ نقاشی آزاد، هرجور که باشی آزادبر کاغذ و بر دیوار، هر چی نوشتی آزاد       پ.ن.۱. "استخوان های خوک در دستان جذامی..." مصطفی مستور پ.ن.۲. فعالیت جدید پلیس کلوب: منتظر میمونه ببینه من چه تصویری نصب میکنم که فردا پاکش کنه! پ.ن.۳. کی تا حالا ۳ روز واسه پیدا کردن عکس تو گوگل وقت گذاشته و اخر هم اونی که میخواد پیدا نکرده؟ من! تماما "دسترسی به تارنمای فراخوانده شده..." نمیدونم چرا این روزا همه ش به فیلتر بر میخورم! پ.ن.۴. تماما امروز اعصاب تعطیل! لطفا امروز کسی سر به سرم نذاره! حداکثر تا آخر تابستون چون من هیچ مسئولیتی در قبال خطرات احتمالی رو قبول نمیکنم! دلیلشو هم میدونم! شاید بعد ها بهت گفتم!  پ.ن.۵. یه خواب عالی بدون هیچ احساس نگرانی ای و چقدر هم میچسبه! صبح نگران اینی که نمازت قضا نشده (و همیشه هم قضا میشه) یا دیر بلند شی... ظهر ها نگران اینکه زیاد نخوابی و از کارات بمونی... ولی وقتی فکرتو درگیر هیچی نکنی و به خودت امیدواری بدی که هنوز فردا وقت هست، کولر رو روشن کنی و  تو مسیر باد دراز بکشی و یک کتاب باحال هم دستت باشه... چقدر اون لحظه حال میده که دستت شل میشه و کتابت میفته از دستت و میدونی که میتونی راحت بخوابی و همه چی آرومه! پ.ن.۶. "دل من هم گاهی وقتا میگیره... تو نگا نکن فقط به خنده هام... غم و غصه هارو از رو میبرم... من نگارنده ی لبخند خدام!!!" پ.ن.۷. امروز معلم انضباط راهنمایی و رانندگی بودم! کلی بر پدر گرام به خاطر عدم رعایت حق تقدم ژکیدم! آخرش هم قرار به این شد که وقتی من پشت فرمونم هیشکی یشم نشینه چون احتمالا به خاطر رعایت مقررات ۱۰۰٪ تصادف خواهم کرد! پ.ن.۸. کسی میدونه "کلاچای" کجای شماله؟؟؟؟؟؟؟ پ.ن.۹. دلم خیلی خیلی هوای آقای دوست پرست رو کرده... :(
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۸۹ ، ۲۰:۳۰
خانوم سین

386- اعلام حضور...

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۸۹، ۰۵:۵۹ ب.ظ
روزی از روزها شبی از شبها خواهم افتاد و خواهم مرد . اما میخواهم هر چه بیشتر بروم تا هر چه دیرتر دورتر بیفتم هر چه دیر تر دورتر بمیرم . نمی خواهم یک لحظه پیش از آنکه میتوانستم بروم و بمانم افتاده باشم و جان داده باشم .         پ.ن.۱. تولد، تولد، تولدت مبارک! مبارک... مبارک... تولدت مبارک! زود بیا کادوهایی که برات تهیه فرمودیم تقدیم کنیم!! پ.ن.۲. تا حالا گربه رو دیدین...؟ تا یه جا آفتاب داغ میبینه تو نزدیک ترین سایه جوری که گرمای خورسید بهش برسه ولی نورش نه تلپ ولو میشه و میخوابه! امان از آدمای گربه صفت!!! "-: پ.ن.۳. دکتر علی شریعتی... منبع: پردیسان پ.ن.۴. دیشب برای یه لحظهی کوتاه و موندنی حضورتو واقعا احساس کردم و چقدر خجالت کشیدم ازینکه بهت فکر کنم و امیدوار باشم که هنوز با من هستی... با وجود اینکه مدتهاست فراموشت کردم و مدتهاست اثری ازت تو زندگیم نبود! اما بازم پیدات شد! مثل همیشه که بی توقع یهو از هرجایی پیدات میشه بدون اینکه دنبالت بگردم! مرسی که همیشه هستی... و ممنون که میبخشی! دوستت دارم خداجون! دوستت دارم! پ.ن.۵. دلم آکواریوم میخواد... دیوار اتاقو کامل با روزنامه پوشوندم... بازم میرم بیرون... شادی رو میبینم... بچه ها اس میزنن... فیلم هم امروز ۴ تا دیدم البته تند تند... دوست دارم برم سفر به شرطی که از خونه بیرون نیام... دلم شیرینی خامه ای بزرگ میخواد و لیوان گنده آب پرتقال به اضافه ی بستنی و شیر موز به شرطی که بتونم همه شو بخورم... دلم میخواد آبی رنگ شانسم باشه یه مدت... دلم یه تناقض گنده میخواد! یه حرکت خلاف جهت باد! پ.ن.۶. با مردم آنچنان معاشرت کنید که اگر بمیرید بر مرگ شما اشک ریزند و اگر زنده بمانید به شما عشق ورزند..."امام علی(ع)" پ.ن.۷. آهنگ "دنسینگ کویین" رو خیلی دوست دارم! برای دانلودش اینجا کلیک کنین! پ.ن.۸. از همین جا اعلام میکنم ست طوسی صورتی آدیداس پاساژ مروارید واسه منه! کسی حق خریدشو نداره تا وقتی من حسابم رفرش شه! ممنون!  پ.ن.۹. ... تریبون آزاد!!!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۸۹ ، ۱۷:۵۹
خانوم سین

385- تقدیمی...

دوشنبه, ۴ مرداد ۱۳۸۹، ۰۳:۲۰ ب.ظ
وقتی نماز صبح دل تو قضا شده وقتی دلت به رخوت شب مبتلا شده یکی که با تو بود شد آن یکی که نبود حالا که قصه ات همه غیر از خدا شده آدم به نفس گندمی اش سجده میکند ابلیس قصه حاجت قلبش روا شده حالا که بوی شهوت و شیرینی گناه در گیسوان وحشی حوا رها شده حالا که آیه های خدا خاک میخورند دنیا پر از ترانه ی بی محتوا شده فریاد میزنند: کجایی؟ کجا؟ کجا؟ این کاسه های صبر پر از اشک ها شده این وقت؛ وقت معجزه ی دست های اوست وقت گشایش از گره کار ما شده خورشید مغربی که طلوع بهشتی اش با جمعه های باور ما آشنا شده...                                                                            آزاده آرامی   پ.ن.۱. واسه اومدن دعا میکنم اما نمیدونم بخوام زود بیای یا نه... نمیخوام بهم ثابت شه که جزو اونایی نیستم که باهاتن! تولدت مبارک! (میخواستم بگم: بیا شمعا رو فوت کن تا صد سال زنده باشی... دیدم از این دعاها لازم نداری!!!! :دی)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۸۹ ، ۱۵:۲۰
خانوم سین

384- یو ار دنسینگ کویین...

يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۸۹، ۰۹:۰۳ ب.ظ
زیر پای آن برج، بوستانی زیباست پیرمردی آرام به جوانی میگفت: تا به کی سر به هوا؟ تا کجا دیده بدوزی پی ابهام فضا؟ سر خود پایین کن دل خود را بپران تا به سماوات خدا، تا نهایت، اما نگهت پایین کن! کمترین فایده اش در این است: که دگر مورچه ای را به خطا له نکنی!                                                           علی علیمردانی     پ.ن.۱. همه چی فعلا آرومه... طالع کلوب میگه قرار نیست هر روز یه شاهکار اتفاق بیفته... حتی کارهای کوچیک و روتین رو هم رفته خاطره میشن... طالع نجومی میگه که باید نسبت به اتفاقایی که میفته صبور بود چون پلوتو در مقابل ونوس قرار گرفته... کسی کف بینی بلده؟؟؟ پ.ن.۲. آزیتا، مژگان، هستی و صبا و نازنین، حلوا، صدرا، زیر هشت، دانلود، شاهکار بینش پژوه، مریل استریپ، سعید و بیتا و همه ی کس و کارش، سلولی مولکولی، جلسه، گرسنگی، خنده، ملاقات، پیاده روی، چهار حرفی ۶ نقطه و ... حوصله ی شرح دادن ندارم!گزیده ی گزارش کارم بود! به گزارش دادن عادت کردم! پ.ن.۳.  از این روند متنفرم: شماره ی ناشناس زنگ میزنه... اس ام اس میزنی:"شما؟" میگه "یه دوست..." یا اگه ذوق هنری داشته باشه میگه " غریبه آشنا" یا اگه خیلی نمکین باشه میگه "نمایندگی پاکشوما"... البته منم گاهی اینجوری سرکار میذارم دوستامو اما دیگه واقعا خز شده! پ.ن.۵/۳. منبع پ.ن.۴. وقتی ادم حرفی برای گفتن نداره وبلاگشو آپ نکنه بهتره تا اینکه بهش آب ببنده! پ.ن.۵. همیشه عاشق اتاق خوابش بودم! هرچی دکور اتاقمو عوض میکنم و هر مدل تابلو و تزءیناتی بهش اضافه میکنم اونی نمیشه که راضیم میکنه... دلم فقط اتاق اونو میخواد... پ.ن.۶. از صدا افتاده تار و کمونچه... مرده میبرن کوچه به کوچه...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۸۹ ، ۲۱:۰۳
خانوم سین